حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

اصلا فکر نمی کردم اینقده سخت باشه

به شدت خسته ام ، فرسوده ی فرسوده ، هم خسته ی جسمی هم کلافه از درگیری فکری ، پروژه ای که صحبتش رو کرده بودم  پس از ماه ها فکر کردن و ایده پروراندن و مشورت گرفتن به کمک خدا بالاخره کلید خورد . 


چند هفته است که تو این گرمای هوا دارم پارچه فروشی های این شهر رو اسکن می کنم ، به دنبال مناسب ترین طرح ، رنگ ، جنس و قیمت !!! والله که جونم در اومده . شبها خسته و هلاک در حالیکه چندین و چند تا کیسه دستمه خودم رو می رسونم خونه و به گزارشات دکتر رفتن ها و اسکن قلب و متفاوت بودن نظر این دکتر با فلان دکتر و این داستان های مامان گوش میدم . 

الگو در میارم ، با دقت حتا یک میلیمتری ، استادم میگه ولش کن مهم نیست حالا تو 120 سانت پای مانتو چه اهمیتی داره ؟ ولی من دلم میخواد کار پرفکت باشه . و آخر هفته ها می شینم پای چرخ ، آقای خواستگار ناله می کنه که نمی خوای بیای این وری ؟ یکی یکی کارهام رو براش می شمارم . پا میشه میاد چرخ رو میزنه زیر بغلش ، یه عالمه بار و بندیل رو میذاره تو صندوق و میگه راه بیفت بریم خونه خودمون بشین جلوی خودم خیاطی کن . من می دوزم و اون میوه برام پوست می کنه ، هله هوله برام میاره ، وسط کار غر می زنه تو رو خدا اینقدر سرت رو ننداز پایین ! پاشو یه دوری بزن گردنت خرد شد ! یا پیشنهادات هیجان انگیز آخر هفته ای میده اما من تطمیع نمی شم و گرمای هوا رو بهانه می کنم و می مونیم خونه . دیگه تسلیم میشه و خودش میاد کمکم . ( نگفته بودم که آقای خواستگار در دوران خیلی جوونی اش تو یه تولیدی کار می کرده ؟ ) ایرادهام رو میگه ، اینجاش تمیز نشده ، حالا نشکافتی هم نشکافتی . میگم نه می شکافم ! باید هیچ ایرادی نداشته باشه ... پارچه رو ازم می گیره و میگه سردوزی هاش رو من می زنم تو برو یه دراز بکش ! شب که تو خواب از خستگی ناله می کنم ، آنقدر گردن و کتفم رو ماساژ میده تا خوابم ببره .


میام شرکت مدل برندهای خوب رو سرچ می کنم از یه چیزهایی که خوشم بیاد مدلش رو بر می دارم می برم پیش استادم ، قسمت هایی رو که با هم جوره انتخاب می کنیم ، یه راهنمایی می کنه میرم به کاری که گفته فکر می کنم ، یه تغییراتی تو برنامه ریزی هام می کنم تا هفته ی دیگه هزار جور بالا پایین می کنم موضوع رو ، آدرس یه پارچه فروشی خیلی خوب بهم میدن اون سر شهر ، یکساعت مرخصی می گیرم و با مترو و اتوبوس خودم رو که دیگه شبیه گندم برشته شدم میرسونم اونجا ، خریدهام رو می کنم . هن هن کنون بر می گردم خونه !


اما همه ی این کارها رو با یه عشقی انجام میدم . مثل همه ی کارهای دلخواهم که با وسواس و دقت و بررسی زیاد و عشق انجام میدم ، وقتی تو پارچه فروشی ، به پارچه زرد ملایم دست می زنم با خودم فکر می کنم یه دختر نازنین این مانتو رو می پوشه ، شاید اون مردی که لایقشه قراره طیف لطیف این زرد رو تا آخر عمر به خاطر بسپره ، بعد یه لبخند پهن می شینه رو صورتم و میگم آقا از این به من دو قواره بده !


با همه ی این سختی ها حال دلم خیلی خوبه ... برای لحظه های شاد زنان سرزمینم در تدارک رخت و لباسم ...  





نظرات 29 + ارسال نظر
آزاده شنبه 20 تیر 1394 ساعت 05:55

خدا قوت دلاک جان
بی صبرانه منتظر دیدن هنر آمیخته به عشق شما هستم. خدا میدونه که چقدر احترام قائلم برای سبک و روش کار کردنت. خدا قوت عزیزم . الهی همیشه حالت خوب باشه و راضی باشی از روزگار
من موفق شدم کمی وزن کم کنم. خیلی دلم یه مانتو جدید میخواد برای وزن جدید!!!!
دوستت دارم

پس تو دل برو تر از همیشه شدی ! ایشاالا که مدل ها رو بپسندی و در خدمتت باشم . آزاده ی عزیز منم برای تو و زندگیت یه دنیا آرزوهای خوب و خیر و برکت و نظر لطف حق رو آرزو دارم

آهو یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 15:10

حالا همین سرشلوغی وخستگی از کاری که بهش علاقه داری همچین حالتو خوب کنههههههه . از حالا تا وقتی برای خرید کارات صف بکشیم . ما دخترکان سرزمینت

عزیزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززم مرسی که اینقدر انرژی میدی بهم

mahtab یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 14:28

به سلامتی عزیزم ، خوش بگذره
دست گلتم درد نکنه انشالا که همه به هر آنچه که میخوان برسن

سر صف همه هم تو

مهسا یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 14:25

ممنونکه رک گفتی عزیزم .باشه همون روال قبل هم عالیه . خدا رو شکر که وقت نداری. درسته به ضرر منه .اما خوشحالم که سرت به خیریت شلوغه .

نمی خوام قول الکی بدم ببخشید واقعا . حتما سر فرصت دربست در خدمتتم

دلاک به مهسای نازنین یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 14:02

عزیز دلم باعث افتخار و مباهاته دوستی با شما متاسفانه در این برهه فرصت ندارم حال مامانم رو بپرسم . امیدوارم شرایطم رو درک کنی نمی خوام شرمنده ات بشم

الهام یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 13:20

سلام عزیز مهربون پر انرژی..دوستم ار کجا میتونیم مدل ها رو ببینیم؟؟؟

الهام عزیز باید یه چند روز منتظر باشی . مدل ها که آماده بشه تو اینستا میذارم

mahtab یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 10:20

سلام دلاک جونم
انشالا که این پانچو زیبا رو به تن میکنی .
جات خالی مشهد بودم ریا نباشه برات دعا کردم

الهیییییییییییییییییییییییییییییییییی من هم راهیم حالا من برای تو دعا می کنم . امام رضا از دستمون یکی مون هم خسته بشه کافیه مگه نه ؟ چون حاجت دوتامون روا میشه

مریم یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 09:01

میتونم خواهش کنم برای عروس هم نمونه مانتو (منظورم مانتویی که بشه تو مراسم عقد محضری پوشید) تو کالکشنتون داشته باشید؟ یک دنیا ممنون

مریم عزیز جزو کالکشن تابستونی مانتوی سفید نازک مدلدار هست ولی مدل های خاصی مثل لباس عقدکنون خودم رو باید سفارش بدی . ضمن اینکه رنگ و طرح پارچه رو می تونی انتخاب کنی

بانوی کوچک یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 00:20 http://barayeman3.mihanblog.com

دلاک جون چقدرپرانرژی هستی منم خیلی خیاطی دوست دارم ولی هیچی بلدنیستم بنظرت دیرنیس 22سالمه تازه بخوام یادبگیرم؟مامان بهترن؟بهم سربزن

دیر ؟؟؟ ینی توقع داشتی از کی شروع می کردی ؟ وقت وقتشه اگه علاقه داری برو دنبالش . ولی اینو بدون که خیلی کار پر دقتیه . خیلی ها خیاطی می کنن یا حتا مزون دارن ولی خدا می دونه که چه جوری سمبل می کنن کارشون رو .

رها شنبه 13 تیر 1394 ساعت 23:57 http://rahaaaomidvar.blogsky.com

وای خدای من! من از حالا شدم مشتری طاق و جفت یا شایدم تاق و جفت؟
الهی که برکت کارت روزافزون باشه و به همه ی برنامه هات برسی:*
راستی منم اوندم بلاگ اسکای! جهاد اکبری بودا!

رها جان جان در خدمتم . من یه بلایی سر بلاگفا آوردم که یه ذره سرم خلوت شه تازه باید برم دنبالش مشکل رو حل کنم

نوا شنبه 13 تیر 1394 ساعت 20:24

میدونی خیلی خوبه که کارخوبی را شروع کردین ولی ازون خوبتر بند اخربود که قصه داری برای هرانتخاب خیلی خوشم اومد حالم خوب شد فکر کن هر طرحی که میدوزی دنبالش رویای خوش برای پوشنده اش داشته باشی

نوا جان باور کن که دقیقا همین طوریه که میگی . با هر کدوم یه دنیا حس دارم

ساناز شنبه 13 تیر 1394 ساعت 11:04

آفرین. دست مریزاد. من هنوز چشمم دنبال اونیه که برای عقدکنون خودت دوختی. خیلی حس خوبی داشت. ایده باحالی بود. خدا قوت

ساناز عزیز برای اون مدل قراره سفارش بگیرم با رنگ و طرحی که دوستان بخوان !

می تونی سفارش بدی ولی جزو کالکشن تابستونی نیست

پری شنبه 13 تیر 1394 ساعت 09:09 http://mavatorobche.persianblog.ir

سلام عزیزم.خیلی خوشحالم که وبلاگ جدیدت رو پیدا کردم بانوی هنرمند.بیصبرانه منتظر مدلهاتم.

ممنونم دوست خوبم . منم خوشحالم که اینجا همراه منید

رستگار شنبه 13 تیر 1394 ساعت 08:22

آفرین خانم هنرمند و چند بعدی!

موچکرم

بانو سرن جمعه 12 تیر 1394 ساعت 19:11 http://serendarsokoot.blogsky.com/

خدا قوت.
یه وقتی هم برای ما در نظر بگیرین قبل از اینکه برندتون جهانی بشه عروس خانم

در خدمت شما هستم البته بهانه اصلی خدمت بلورین پسر رسیدنه

Mina جمعه 12 تیر 1394 ساعت 19:05

به به عالیه مطمینا سعی میکنم از کسایی باشم که اون مانتویی که تو با عشق و انرژی مثبتت دوختی رو به تن میکنم و از هنر دست این خانم ماهر و خوش ذوق برای همه تعریف میکنم.چشم انتظار پیج اینستات برای فروش میشینم خانم خوشگله.خسته هم نباشی

وای چقدر انرژی مثبت و تشویق ازت ممنونم ب افتخار در خدمتم

Rima پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 15:10 http://dailytalk.blog.ir

الهی شکر که حال دلت خوبه
چقد خوشحال شدم کاری رو که دوست داشتی داری انجام میدی
حس خوبت از لابلای کلمات به من هم رسید

ریما جون واقعا با وجود همه ی سختی ها خیلی حس خوب به کارم دارم خدا رو شکر

ریحانه پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 12:47

عااالیه
تبریک بابت اینهمه اتفاقات خوب
اقا ما از حالا مشتری هستیم چون به دقت و سلیقه ات شکی نیست

مرسی ریحانه ی عزیز . سعی می کنم نهایت دقت و وسواس رو برای هر مرحله ای داشته باشم .

راستی دخترم تو ایمیل منو گرفتی ؟

آیدا پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 02:30

چقدر قشنگ رنگ زرد رو به تصویر کشیدی دلاک مهربون. لبخندی پهن رو لبم نشاندی مهربان بانو..

همیشه لبخند زینت لبانت باشه

پری سا چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 23:51

مگه میشه آدم اینقد خیرخواه؟ انقدر خوش نیت؟ مگه داریم؟!
وسواس و تلاشتو از انتخاب پارچه و مدل تا آخر کار خیلی دوس دارم(چون شبیه خودمه)
واقعا آفرین! اگه من بودم با اولین اعتراض آقای خواستگار خودمو میباختمو بساط دوختو دوزو جمع میکردمو خودمو دربست دراختیار قرار میدادم! بس که ترس از دست دادن دارم

چرا آخه پری سا ؟

مهسا چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 23:07

به به چه لذتی داره واسه من که ارزوهات رو دونه دونه براورده کردم و خواهم کرد. نمی تونی تصور کنی خدا بودن یعنی چی.وقتی خدایی باید خدایی کنی باید بداد بندهات برسی و امان از روزی که بنا به مصلحتی دیر به داد بندت برسی صداش عرش و پر می کنه گریش لجبازیش خشمش انتقامش بی خیالیش همچیش پر سر و صداست ولی وقتی اجابتش می کنی دیگه کلا صدا قطع می شه گاهی وزوزی می شنوم که اونم صدای خنده هاشه می دونی من هم عاشق صداشم و هم عاشف سکوتش هر دو رو دوست دارم .اما گهگاه دلم می خواد پز بندمو به فرشتهام بدم بگم بببن با وجود اینکه اجابتش کردم هنور مثل قبل محکم و عاشق داره صدام می کنه و تشکر. بنده من توپارچه فروشی با عشق نگات کردم و خوشحالم که دغدغه امروزت تهیه پارچه بود. منو از یاد نبر . خدای همبشه تو رحمان رحیم

درسته شاید همین طور باشه اما فراموشش نکردم ، هنوز هم مثل همیشه اسمش ورد شب و روزمه . اما با وجود همه ی سختی ها و چالش ها ( که شاید پناه بردن به خیاطی یه راه رو برگردوندن از مشکلاته این روزها ) چنان آرامشی دارم که خودم از نحوه ی برخوردم با زندگی دارم کیف می کنم . برای همینه که دعاهام و مناجاتم رنگ و بوی دیگه ای داره

مهری چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 21:29

سلام به سلامتی و میمنت امیدوارم رزق تون پر برکت باشه فقط خواهش میکنم قیمتاتون منصفانه باشه و افراد کم وسع هم بتونن خرید کنن

مهری جان همه ی تلاشم رو می کنم که قیمت تمام شده پایین در بیاد که من هم با همون سود مختصری که در نظر دارم بتونم قیمت رو پایین بذارم همه ی این بدو بدو ها تا اون سر شهر برای همینه که قیمت تا جایی که میشه پایین باشه اما یه سری هزینه ها اجتناب ناپذیره برام .

نرگس چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 16:32 http://azargan.persianblog.ir

خداقوت عزیزم امیدوارم مثل همیشه موفق باشی من منتظر نمونه کارهات هستم منم از اون مانتو زردا میخوام،یدونه از اون مانتو قرمز شب بله برونت میخوام عاشق اون شدم باید بهت سفارش بدم گلم

نرگس گل به روی چشم فقط اون مانتو قرمزه رو من آماده خریده بودم . اگه بخوای می تونم پارچه اش رو تهیه کنم برات بدوزم

ایشاالا که یه روز سفارش لباس عروس بدی دختر خوش قلب

آهو چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 15:22

عزیزم

Afi the sweet face :D چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 15:20

فمک کنم بد نباشه تو یه وبلاگ ِ جدید ، نمونه کارا و مدل هات رو بذاری که انتخاب کنیم عزیزم

آماده شدنش یه پروژه است
عکاسی از مدل یه پروژه است
توی اینستا پیج درست می کنم

بعد هم در خدمتم

مهسا چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 13:43

خوب اول ممنون که از حال مادر نوشتی . خدا رو شکر ان شالله همیشه سلامت باشند .
دوم اینکه بازم خدا رو شکر که سرت به چیزهایی که دوست داری گرمه .
سوم خدا رو شکر که باز می نویسی
چهارم خدا رو شکر که عاشق همید .
پنجم هم نداره خوش باشی عزیزم

پنج تا بوس محکم

mahtab چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 13:24

چشمت بی بلا عزیزم ، فرصت بشه مزاحمت میشم
دعا کن اون اتفاق خاص بیوفته بعد ی مانتو با ی مدل خاص برام بدوز ( ببین چه بی جنبه ام ):

از تو بی جنبه تر خودمم که دارم یه پانچو برای زمستون می بافم ! به همه هم اعلام کردم این مال بارداری منه میخوام زمستون بپوشمش ! این جور وقتها هم آقای خواستگار سوت می زنه و سقف رو نگاه می کنه ...

Afi the sweet face :D چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 12:26

آخ جون مانتووووووووو

کِی سفارش بدیم؟

عزیزم بذار مدلها رو ببینی هر کدوم رو پسندیدی سفارشی برات می دوزم . می تونی طرح پارچه رو هم خودت انتخاب کنی تازشم

mahtab چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 11:43

خسته نباشی عزیزم ، خدا قوت خانم هنرمند و خوش سلیقه
خوش به حال کسایی که مانتوهای پر از عشق رو میپوشن
خدا قسمت ما هم بکنه

اگه مدلی رو بپسندی روی چشم برات می فرستم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.