حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

آرزو می کنم شاه دزدها قلب طلایی ات رو بقاپه ...

دیشب با رفیق و همراه و همدل و همرازم بعد از ماه ها رفتیم تیاتر ، نمایش " تارتوف " از لحظه لحظه ی نمایش لذت بردم . چه اعجازی در صحنه است که اینگونه مرا مسخ می کند . برای کارهای خوب احترام خاص قائلم . 

تارتوف هم از آن دسته کارهای پر مغز بود .

 " به در بسته اش بگو کلون در کجاست ؟ "

" بعضی آدما ضرباهنگی از خودشون به کائنات  ساطع می کنن که هرگز کائنات اون رو نشنیده " 

دلم میان صحنه جا موند ...


_ توضیح عنوان : موقع برگشت دزد کیف دوستم  رو  زد .

نظرات 8 + ارسال نظر
ریحانه دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 12:03

میتونم تصورت کنم در اون لحظات چون تو اون دیالوگ هارو با عمق وجودت و با تک تک سلولهات زندگی کردی...
کائنات رو در آغوش گرفتی و لحظه لحظه رشد کردی

دقیقا همینطور بود که میگی

سهیلا یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 17:27 http://nanehadi.blogsky.com/

چه بد که یه خاطره خوب با یه خاطره بد مصادف شد.

عیب نداره دلم روشنه که خیری تو این اتفاق بوده براش اگرچه که طفل معصوم هول کرده بود

نرگس یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 15:22 http://azargan.persianblog.ir

ای جونم چه توصیفی از تیاترکردی دلم خواست خدا الهی ازشون نگذره که این کارو انجام دادن

قراره بعدها دوباره اجرا بشه حتما برو ببین

mahtab یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 14:39

سلام دلاک جونم ، انشالا که هرچه زودتر این اتفاق خجسته برای دوستت بیوفته
نگرانم نباش عزیزم ،خوبم خدا رو شکر ، به روی چشم بی خبرت نمی زارم
یکم با حالت تهوع دسته و پنجه نرم میکنم
من که از صبح تا عصر پای سیستم هستم ، ولی تو خونه سعی میکنم با تکنولوژی کاری نداشته باشم

از این محافظ های صفحه مانیتور بگیر برای خودت
ایشاالا دوران شیرین و آسونی رو بگذرونی . مامان فرشته برای ما هم دعا کن

شقایق یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 13:22

آخییییییییییییییششششش...بالاخره تموم آرشیو رو خوندم ...واااااای که چه کتاب قشنگی بود...یعنی دلاک ای ول...اگه بدونی چقدر خوندن پست هات به من روحیه و انرژی داد که حد نداره...همونطور که در کامنت قبلیم گفتم (فکر کنم ثبت نشده) من به تو و خودم افتخار میکنم...اینکه از شکست هامون به عنوان ابزار پیروزیمون استفاده کردیم و از اشتباهات گذشتمون درس خوشبختی امروز رو گرفتیم...دلاک عزیزم...نوشته هات خط به خط زندگی منم بوده و یه جورایی انگار داشتم زندگی نامه خودم رو در یک دنیای دیگه میخوندم...حالا برات خصوصی میذارم و تعریف میکنم...
خیلی خیلی خوشحالم که پیدات کردم و این رفتار شکر گذار بودنت رو ستایش میکنم و بدون که خیلی خیلی این کارت ارزش داره در این دنیایی که حتی زیبایی یک گل هم دیگه برای خیلی ها زیبایی محسوب نمیشه...

خیلی مشتاقم که بشنوم شقایق جان . از لطفت هم ممنونم

مشاور شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 15:51

سلام
کارگاه های مشاوره درمانی زیر نظر مشاور خانواده و معلم یوگا پنج شنبه و جمعه برگزار خواهد شد .
شاید شما از محتوای کارگاه ها اطلاعاتی نداشته باشید که من توضیحش رومیدم
در کارگاه ها جلسه اول معرفی اعضا و طرح مشکلات و معضلاتیه که فرد باهاش دست به گریبانه
بعد از معرفی اعضا و پذیرایی نوبت به مشورت برای اینکه اعضا به ترتیب روی صندلی داغ بنشینند و مشاور و سرپرست گروه به کمک اعضا راه حل ارائه خواهند داد .فرد با توجه به سوالات و ایده هایی که دیگر اعضا مطرح می کنند به نتیجه مطلوب خواهند رسید .دیدتون به کارگاه ها مشاوره نباشه باشگاه فکر و ذهن باشه .جلسات خشک و رسمی نیست کاملا شاد و دوستانه می باشد .
پس لحظه هاتون رو شاد کنید و به گروه های ما بپیوندید.
امید ما شادی و رضایت و کسب ارامشه
برای رزرو جا با تلفن 09190403416 تماس بگیرید.
در حین کلاس ها همسان گزینی هم خواهیم داشت به امید اینکه امری خیر در پیش خواهیم داشت .

آرزوی موفقیت براتون دارم

ریحانه شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 15:48

"دلم میون صحنه جاموند" چه توصیف کاملی و ظریفی کردی دلاک جان

ریحانه نمی دونی لحظات آخر چه طور قلبم در تایید آخرین دیالوگها می کوبید

میدونید سخاوت یعنی چه ؟
همین الان ما رو لینک کنید

با این محاسبه من نه سخاوتمندم و نه دوست دارم که باشم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.