حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

آشیانه ی عشق

براتون داستان چکاپ و گیر دادنم رو گفته بودم . با توجه به سابقه ی خانوادگی بیماری قلبی آقای خواستگار ، متخصص قلب ترجیح داد آقای خواستگار سی تی آنژیو بشه تا وضعیت عروق و قلب کاملا مشخص بشه . روزی که برای سی تی آنژیو رفتیم برعکس تمام  آدمهای مسن با سابقه ی بیماری قلبی  که ماشااله صحیح و سالم از اتاق می اومدن بیرون ، آقای خواستگار خون بالا آورده بود !!! هر دومون نگران این موضوع شدیم ولی به روی هم چیزی نیاوردیم تا جواب آماده بشه . چند روز زودتر از زمانی که برای جوابدهی تعیین شده بود زنگ زدن به آقای خواستگار و اصرار که جواب حاضره زود بیا جوابت رو بگیر . وقتی آقای خواستگار رفته بود بیمارستان برای گرفتن جواب ، خانم منشی ازش کارت شناسایی خواسته بود و براش توضیح داده بود که به من سفارش کردن که به شما تاکید کنم هر چه زودتر با دکترتون صحبت کنید چون وضعیتتون وخیمه !!! دکتر قبلی مسافرت بود و ماب هش دسترسی نداشتیم . دکتر متخصص قلب مامانم به این زودی ها وقت نمی داد و خلاصه اوضاع و احوالی داشتیم پر از استرس و سرگردونی . تا اینکه یه دکتری رو بهمون معرفی کردن و رفتیم پیشش . آقای دکتر ریپورت سی تی آنژیو رو خوند و بعد هی عکس ها رو زیر و رو کرد ، هی سکوت کرد و چونه اش رو خاروند ، هی با کلاه خودکارش ور رفت و در نهایت نظرش این بود که ریپورت شما رو خیلی وخیم گزارش کردن اما من هر چی تو این عکس ها بالا پایین می کنم وضع رگ های شما به این بدی که اینجا نوشته نیست ! حالا برای اطمینان بیشتر از اینکه ما برای روند درمان به کدوم یکی باید استناد کنیم شما دو روز دیگه بیا بیمارستان برای تست ورزش ! 

من خیلی دلم می خواست نتیجه این چکاپ ها جوری باشه که دکتر یه کمی گوش آقای خواستگار رو بکشه که یه کم بیشتر مواظب خودش باشه ، یه کم از این موج فزاینده ی استرس و حرص و جوش دمادمش کم کنه ، یا به تغذیه اش برسه ، یا سیگارش رو کم کنه ، یا وادارش به ورزش و استراحت کنه . اما شب قبل از تست ورزش رسما به سکوی بالایی غلط کردم صعود کرده بودم . خود آقای خواستگار هم با اون ذهنیت سیاهی که از " قلب " داره ( هزار بار دور از جونش مرگ خیلی زودهنگام پدر و پدربزرگ و عمو و عمه همگی بر اثر نارسایی قلبی و ...) آشفته بود ولی به روی خودش نمی آورد . از طرف دیگه قرار گذاشته بودیم که مادر بویی نبره . خلاصه روزی که باید می رفتیم بیمارستان من مرخصی گرفتم و با هم رفتیم . وقتی آقای خواستگار رو بردن برای انجام کارهای مربوطه ، این دل  من از جا کنده شده بود و به یه مو بند بود . چه حالی داشتم ! دنیا پیش چشمهام سیاه بود . توی همون حال بد ، موبایلم زنگ زد و کسی که پشت خط بود گفت که دلاک خانم براتون یه خونه ی خیلی خوب پیدا کردم . طبقه اول حیاط دار . حیاط خلوت سرپوشیده داره ( من که نمی شنیدم چی میگه ) اما تشکر کردم و گفتم اگه خواستیم زنگ می زنیم . دوباره برگشتم پشت در کلینیک قلب . بعد از کلی قدم زدن پشت در ، آقای خواستگار اومد بیرون ، قسمش دادم هر چی بهش گفتن باید واو به واو به من بگه ! گفت که نظر دکتر این بوده که اگر با این ریپورت و عکس هاس سی تی آنژیو پیش هر دکتر دیگه ای بری در جا بستریت می کنه برای آنژیوگرافی و گذاشتن استند !!! من اما بهت توصیه می کنم به جای این کار بیا و روش زندگیت رو عوض کن ، شیوه ی غذا خوردنت رو عوض کن ، از استرست کم کن ، چند تا دارو برای تمیز کردن عروق و انواع ویتامین سی ، امگا3 ، یه آرامبخش ، قرص چربی خون هم که دکتر قبلی داده بود و  خواب خوب ، بی خیالی ، سفر و ... رو براش تجویز کرده بود . ( الهی هر چی از خدا میخواد خدا بهش ببخشه که کلی با آقای خواستگار صحبت کرده بود و همه چی رو مفصل براش توضیح داده بود ) بعد هم گفته بود برو شش ماه دیگه بیا پیش من . 

وقتی نشستیم تو ماشین ، اشک های من همین جوری می باریدند . یه هوو وسط اون اشک ها گفتم آهان راستی فلانی زنگ زد همچین چیزی گفت . آقای خواستگار گفت میخوای همین الان بریم ببینیم . کله ام رو تکون تکون دادم . رفتیم خونه رو دیدیم و چون علیرغم حیاط باصفاش اما هال خونه خیلی دخمه بود  نپسندیدیم . اون آقای بنگاهی که اینجا رو معرفی  کرده بود ، پیشنهاد داد یه مورد دیگه دارم این جور و اون جور . که ما گفتیم حالا امروز دیگه وقت نداریم یه روز دیگه می آییم . 

حالا  از نتیجه ی آزمایشات خودم براتون بگم که همه چی عالی بود و من نه کمبود ویتامین داشتیم و نه کم خونی و نه چربی و خلاصه دکتر تایید کرد که خیلی دختر خوبی هستم . من هم رفتم پیش دکتر زنان برای چکاپ سالانه ، که دکتر برام سونوگرافی نوشت . این رو هم اضافه کنم که من هیچ هیچ هیچ مشکلی ندارم ، ریتم بدنم دقیق و منظم ، بدون درد یا مشکل خاصی هست . اما توی سونوگرافی سه تا فیبروم با سایز بالا نشون داده شد !!! سونو رو که برای دکتر بردم ، گفت که تو با این وضعیت می تونی باردار بشی اما قطعا سقط خواهی داشت و تا وقتی فیبروم ها در همین سایز و اندازه باشن میشه با لاپاروسکوپی درشون آورد ولی اگر بزرگتر بشن باید شکم رو باز کرد که صلاح نیست ، بنابراین نامه پذیرش نوشت برای بیمارستان که همین شنبه بیا بیمارستان درش بیاریم ! خدایا حالا این یکی رو کجای دلم بذارم ؟ خوشبختانه من از بیمارستان و عمل هیچ ترسی ندارم . ترجیح هم می دادم که اگر قراره درمانی انجام بشه یه باره عمل بشم تموم بشه بره تا اینکه هی سه ماه قرص بخوری با استرس و فکر و خیال بعد بری دکتر بگه سه میل کوچیک شده باز سه ماه بیا چکاپ ! اما خب نمی شد که همین جوری برم اتاق عمل ، خونه ی خاله که نیست . این بود که از یه دکتر دیگه وقت گرفتم و رفتم باهاش مشورت کردم . بگذریم که خانم دکتر دومی نظرش 180 درجه با دکتر قبلی فرق داشت و گفت هیچ کاری به کارش نداشته باش و فقط زودتر باردار شو !!!

حالا تصمیم من چی شد ؟ تصمیم من این شد که تا اون خونه خوبه از دست نرفته ، ما اول بریم کارهای خونه رو انجام بدیم ، قرارداد بنویسیم ، تمیز کنیم ، وسایلمون رو جابجا بکنیم ، این فیبروم ها هم فرار نمی کنن ، قول میدن بچه های خوبی باشن و همون جا تو شکم من با هم خاله بازی کنن تا من وقتی خیالم از بابت خونه راحت شد برم چهارتایی  با هم بازی کنیم . 

از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون این داستان خونه پیدا کردن و هی تلاقی پیدا کردن با اتفاق های دیگه و هی جور نشدنش دیگه طاقتم رو طاق کرده بود . 

القصه ، بالاخره خونه پیدا کردیم ، قرارداد نوشتیم و پریشب کلید رو تحویل گرفتیم . 

دیروز هم من و آقای خواستگار با دو تا نیروی کمکی از 9 صبح تا 6 عصر شستیم و سابیدیم و شستیم و سابیدیم و در اوج ناباوری تمیزکاری ها تموم شد . دیروز به هر گوشه ی خونه که نگاه می کردم می دیدم این خونه  خیلیییییییییییییییی بیشتر از اون چیزی که روز اول به نظرم اومد دوست داشتنیه . 

دیگه عصر و غروب هر کدوممون دو تا دست و دو تا پا بودیم که بی اختیار تکون می خوردن . دیشب آقای خواستگار میگه الان خونه هه با خودش میگه ایششششش چقدر منو شستن اینا ! ینی هر روز میخوان همین قدر منو بشورن ؟ 

ینی کاری کردیم دیروز کارستون ! من فکر می کردم پروژه ی تمیز کردن خونه یه هفته طول بکشه اما خودمون دو تا که اصلا از خود بیخود بودیم موقع تمیز کردن خونه اما اون دو تا عزیز دوست داشتنی و زحمت کشی که اومده بودن کمکمون هم خیلی جالبه چنان با انرژی مثبت خونه رو می سابیدن که انگار راست راستی اینجا خونه ی خودشونه ، یکی شون که هی این آشپزخونه رو می شست هی دعا می کرد برامون . به گمانم دو تا فرشته از آسمون اومده بودن کمکمون . شاید هم وقتی شوق و ذوق ما رو دیده بودن به وجد اومده بودن ، بدون اینکه کسی بهشون بگه تا حباب  چراغ های حمام و دستشویی رو در آوردن و گذاشتن تو وایتکس ! یکی شون با کاردک تو تراس رو تمیز می کرد ، هر چی می گفتم پسر جان من دیگه به تراس که حساسیت ندارم ولش کن . می گفت نه دیگه حالا که داریم می شوریم بذار همه جای خونه برق بزنه . یکی دیگه شون پرید رفت سر کوچه لوله ی پلاستیکی بالای هود رو خرید و اومد و خودش عوض کرد . اونی که سرویس ها رو می شست قسمش می دادم بیا بیرون حالت بد شد از بوی شوینده می گفت نه تمیز بشه خودم کیف می کنم .  یکی شون توری ها رو باز می کرد می برد می داد اون یکی تو حموم بشوره بعد هم بهش گیر می داد می گفت یه دست دیگه بشورش برق بزنه !

با وجودی که از خستگی پودر شدیم اما در کنار این دوستهای مهربونی که از دل و جون  برای زندگی ما زحمت می کشیدن خیلی بهمون خوش گذشت . 

پی نوشت : به خودم قول داده ام که تا پایان پروژه سامان دهی آشیانه ی عشق ، خودم را بیش از هر چیزی دوست بدارم ، خودم را تحت فشار کار خرد نکنم ، مراقب خودم باشم ، یک بانوی همیشه مرتب و آراسته باشم حتا در مراحل تمیز کاری و جابجایی ، مراقب دستهام ، ناخن هام ، بدنم و روحم باشم .

تا حد زیادی موفق بودم اما با همه ی مراقبت ها امروز به شدت بدن درد دارم . 

نظرات 45 + ارسال نظر
بهار یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 11:11

دلاک جان می خواستم بپرسم آقای خواستگار رو پیش کدوم دکتر قلب بردی؟ آخه بابای من رفته بود واسه چکاپ دکترش گفته باید آنژیوگرافی بشه. اونم می خواد بیاد تهران نظر دکترای نهران رو ببینه

بهار جان دکتر آقاجانیان مطبشون فرمانیه است تو گوگل می تونی آدرس مطب رو سرچ کنی من الان ندارم

homayoon27 دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 21:42 http://homayoon27.blogsky.com

تبریک میگم

متشکرم

شیرین دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 14:53

دلاک الان داشتم عسکای اینستا رو نگا میکردم کاش میتونستم بیام و تو شستن ظرفا و سابیدن خونه کمکت میکردم
خونه ای که همه درزاش شاهد شیدایی یه دلاک و یه اقای خواستگار مهربون هست تمیز کردنش حال آدمو خیلی خوب میکنه
همیشه همینطور عاشق بمونید
الهی آمین...

شیرین جان واقعا کاش می تونستی بیای کمکم اما خب شستنی ها و کارهای سخت تموم شد به لطف خدا . حالا پارت دوم وسایل تو راهه
از خدا میخوام یه عشق حقیقی و یه عاشقی جاودانه به زندگیت ببخشه . یه دنیا ممنونم ازت

مینا دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 12:00

وااااای ایشالله به سلامتی باشه مبارکتون باشه انشالله دوتا نی نی خوشگل ناز عین خودت با سلیقه بانمک بیاری کلی ارزوی خوشبختی شمادوتا رو دارم

مرسی مینای گل . تو هم از شادی و سلامتی و عشق لبریز باشه دنیات

سرسبزی دشت دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 11:11

خونه عشقتون مبارک ولی حکایت صدیقه هم یادت نره من خواننده خواموشت هستم

به روی چشم . کار شرکت خیلی زیاده فرصت نکردم

بولوت دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 01:59

آشیانه و دلتون پر از مهر و شادی و روشنی و برکت پروردگار.

به به ببین کی اینجاست . قربونت برم دوست باوفای خودم مرسی از محبتت . برای تو هم همینطور

صبا دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 00:31

دلاک عزیزم سلام
خطهای اول این پستت خیلی نگرانم کرد اما وقتی همه چیز به خیر و خوشی گذشت نفس راحت کشیدم. میخوام بگم با اون دل مهربونت برام دعا کنی.پدرم سخت بیماره و 4 ماهه حالش بده براش دعا کن که خدای مهربون بهش آرامش بده هر جور که صلاحشه و به من و مادرم توان و قدرت نگهداری و مراقبت ازش. قربانت

آخ بمیرم الهی می دونم مریض داری چقدرررررر سخته الهی به حق صاحب این روزها خدا سلامتی کامل بهشون بده ، به تو و خانواده ات هم قدرت و تحمل بالا که بتونید از پس این روزهای سخت بر بیایین . خدا خودش کمک کنه

طیبه یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 22:33

دلاک جون خواننده خاموشتم عزیزم. اومدی جنت رود بار و خبر ندادی!!!ییلاقمون جنت رودباره.عکس رو هم فهمیدم خونه کیه.:دی.جاده هریس دالخانی جنت رودبار زیباااااااااا.دفعه دیکه اومدی خبر بده

یعنی رصد شدیم ؟؟؟ وای که عجب بهشتی دارین پس ! حتما حتما

م یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 19:27

مطالبی که در اون مشکلات را مشکل معرفی نمی کنید بلکه به صورت مسائل قابل حل بررسی می شوند

اوهومممممم مرسی

په پو یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 18:55 http://aski-ewin.blogsky.com

سلام. ببخشید من درست متوجه شدم؟ با توجه به اینکه تازگی به جمع شما پیوستم خبر ندارم. فقط از روی نظرات فهمیدم. خونه ای که می گید اولین خونه ی زندگی مشترک شماست؟! یعنی تازه دارید عروسی می کنید؟ اگه اینطوره که هزاران بار مبارکتون باشه ایشالا. خوشبخت بشید و برای هم پیر شید و با هم. فکر می کردم دارید اثاث کشی می کنید!

بله اولین خونه ی مشترک ماست !

زهرا مهتاب گون یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 17:18

السلام علیک یا ابا عبدلله
سلام منزل جدید مبارک .... همیشه سالم باشید ...

سلام عشقم عزاداریهات قبول ... ایشاالا روزی برای تو باشه ماه من ماهتاب من

عاصی یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 13:01

چی توی دنیا قشنگ تر از اینه که خونه ی عشقتو پیدا کنی و برای سکونت آماده ش کنی. خدا به خودت و آقای خواستگار نازنین سلامت و طول عمر بده و به پولهاتون برکت و به دلاتون آرامش.
اون دوستایی که کمکتون کردن هم انشاالله برای خونه ی خودشون دست خدا کمک بفرسته.

عاصی قشنگم ایشاالا هزار بار عالی تر و بی نقص ترش قسمت تو بشه . به قول بچگی ها آینه !!!
الهی همه ی جوون ها به اون چیزی که استحقاقش رو دارن برسن تو هم با همه ی شایستگی هات به اون چه لیاقتش رو داری برسی و من کیف کنم .

پیچک یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 11:21 http://duallove.blogsky.com

عزیزممممممم
بالاخره اگه آقای خواستگار روش زندگیش تغییر کرده بازم به استرسش می ارزید
خدا رو شکر خوب و سلامت باشید عزیز دلممممم حسابی دعاگوت هستم توی اینستا هم عکس خونه رو دیدم ایشالله پنج شش تا بچه اون وسط بازی کنن و شما هم کیف کنید دلاک بانو

پنج شش تا ؟ ماشااله چقدر سخاوتمندی پیچک جان !

حوصله کن خواهیم رفت یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 08:22 http://embrasser.blogfa.com

برای خونه جدید ، سلامتی خودت و آقای خواستگار خیلی خیلی تبریک میگم.
ایشالا از خونه اتون همیشه صدای خنده و شادمانی به گوش برسه، امیدوارم همیشه سلامت باشین و خبرهای خوب یکی یکی در خونتون رو بزنن.

قربونت برم فنجون خوشگلم . برای تو هم همینطور غرق خوشی و شادی و عشق باشی

په پو شنبه 2 آبان 1394 ساعت 15:24 http://aski-ewin.blogsky.com

ماشالا! گفتم چرا هی می گید سرم شلوغه ها! از بیماری همسرتون ناراحت شدم ولی خدا رو شکر که با رعایت کردن حل میشه. و ایشالا خودتون هم مشکل نداشته باشید و خدا بهتون اون چه که دوست دارید رو عطا کنه.یه نی نی کوچولو خوشچل و موشچل!
خونه ی جدیدتون مبارک باشه. آدم کلی روحیه ش خوب میشه وقتی خونه عوض می کنه. خسته نباشید.

په پوی نازنینم مرسی از مهربونی هات جواب کامنتت رو خصوصی میدم شاید دوست نداشته باشی

آبانه شنبه 2 آبان 1394 ساعت 14:40

واسه تو و همسر نازنینت از خدا شفای کامل و سلامتی رو میخوام

فرشته ی مهربون ! بانوی موفق ! اسطوره ی شهامت شجاعت جنگنده مقاوم الله اکبر جانم فدای رهبر !!!
این بانگ آزادیست کز هر کران پیداست
اوخ ببخشید سر صف نیستیم که . خلاصه بگم عاشقتم

بهسا پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 15:36

خوشبخت باشی دلاک جونم
خونتون همیشه سرشار از عشق و شادی و لبخند و آرامش
سلامت باشید هر دوتون

بهسا جونم بهترین موهبت های الهی نصیبت بشه عزیزم مرسی دوست مهربونم

عطیه پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 08:53

یعنی بی صبرانه منتظرم خونه چیده شدتونو ببینم..میتونم تصور کنم چقدر زیبا و عالی میشه

کاش می تونستم همه تون رو دعوت کنم خونه ام ...
دلم میخواد برای حس های خوبی که این چند سال ازتون گرفتم یکی یکی بغلتون کنم

آیدا پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 07:56

دلاک جونم بهترینها رو برات آرزو می کنم ..

یه دنیا ممنون مامان آیدای گل گلاب

یاسمین چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 23:41

سلام عزیزم
نمیدونم بهتون گفتم یا نه اما سلامتون رو به اقای مهربونی ها رسوندم
و براتون دعا کردم
انشالله خداوند خونه تون رو پر از گرمای عشق و کودکان دوست داشتنی برکت و سلامتی بکنه

خدای من یاسمین جان ازت خیلییییییییییییییی ممنونم حتما حتما اجابت دعای تو بوده حال خوبی که دارم .
مرسی از مهربونیت خدا کام دلت رو بهت ببخشه .

لیمو شیرین چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 22:00

وای وای،بازم من جاموندم که
اول سلام دوست جانم
دوم خونه مبارکه،به خوشی و سلامتی و دل خوشی و...
سوم که،خدارو شکر چکاپ هاتون به خیر گذشت و درمجموع خوب بودن.
دلت شاد و تنت سلامت...
الان که دارم مینویسم احتیاج شدید به دعا دارم دلاک،تورو به خوشبختیت قسم تو این شبا واسه بخت منم دعای خیر کن...

اون لحظه ای که کامنتت رو خوندم اذان مغرب از لای پنجره ی آشپزخونه ام داشت می پیچید تو خونه ، قطعا می تونی تصور کنی که کار رو تعطیل کرده بودم تا استراحت کنم و کامنتها رو می خوندم چشمهام رو بستم و از ته دل گشایش کارت رو از خدا خواستم . ایشاالا که قابل بوده باشم

طلوع چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 21:49

به سلامتی و مبارکی دلاک جان،الهی خوشبخت باشین و عاقبت بخیر،انشاالله وضعیت قلب همسرتون هم بهبود پیدا میکنه.التماس دعا.

مرسی طلوع عزیز به روی چشم

Rima چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 19:32 http://dailytalk.blog.ir

یکی از خوشحال کننده ترین پست هات بود
الهی شکر
واقعا خدا رو شکر که زود چکاپ رفتین و همه عوامل دست به دست هم داده بیشتر خوشبختی رو لمس کنید
الهی که همیشه بلا از هردوتون به دور باشه و خوشیهاتون روزافزون
دعای خیر ما هم بدرقه تون

همون دعای خیر شما دوستهای گلم خوشبختی منو بیمه می کنه عزیزم ممنونم . خدا بهترین ها رو نصیبت کنه

رها چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 15:33 http://rahaaaomidvar.blogsky.com

به به مبارکه دلاک جونم به سلامتی و دل خوش و میمنت! الهی که بهترین روزها در خونه جدید نصیبتون بشه.
جا داره اینجا بگیم ملی پوشان پیروزززز باشید :))))
خداییش اسباب کشی و تمیز کاری کاری است در حد تیم ملی :)
و صد الهی که تنتون سلامت باشه که سلامتی و صحت جسم از هر نعمتی بالاتره تو این دنیا .

یه دنیا ممنونم رهای گل عاشقتم با این همه حس خوبی که بهم منتقل می کنی خدا برای تو هم همیشه خوش بسازه عزیزم .
تیم ملی مال اسباب کشی های معمولیه ، اسباب کشی مدل ما المپیکه واسه خودش !!!

مهدیه چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 12:22

به به !
مبارک باشه خانوم. ایشالا به دل خوش و تن سالم برین تو این آشیونه عشق .
هیچ لذتی بالاتر از خرید لوازم خونه و چیدن و ست کردن و هی جابجا کردنشون نیست (بعدشم سیسمونی البته). خستگی و بدن درد بعدش هم به نظر من نه تنها بد نیست ، بلکه برای سلامت روح و جسم آدم خیلی هم لازم و مفیده .
ایشالا تا باشه از این دغدغه ها و سرشلوغی ها و خستگی ها :)

دقیقا همینطوره مهدیه جان هزار جور ایده ی خوب و بکر تو ذهنمه برای خونه . خدا کنه بتونم همش رو اجرا کنم
برای همه مون ایشاالا سرتاسر زندگی پر از این دلخوشی ها باشه

صنم چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 11:16

منزل نو مبارک......
الهی که بغل بغل ارامش وخوشلختی در انتظارتون باشه توی لونه عشقتون .
.......نگی صنم بی معرفت بود رفتدحاجی حاجی مکه......میخونمت.....هم ابنجا.....هم ابنستا......فرصت کامنت گذاشتنم کمه.......
الهی که خدا یه وروجک ناقلا مثه دخمرک من قسمتت کنه تا معنای فرصت کمو درک کنی......عزیزدلم

شما لطف داری که همراه منی . خدا حفظش کنه و سربلندیش رو ببینی

پری چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 10:23 http://mavatorobche.persianblog.ir

به به مبارکه دلاک جان.ایاشلا هر چه زودتر بهبودی حاصل میشه نگران نباش مهربونم.مراقب خودت و اقای خواستگار باش.

ممنونم پری جان

نرگس چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 10:17 http://azargan.blogsky.com

به به چه خانه ای شده با کمک اقای خواستگار واون دونفر که از ذوق شما انقدر با دل وجان کار کردن ایشالا که همیشه خانه وزندگیت پرباشه از عشق وصفا وصمیمیت شادو سلامت باشید درکنار هم

نرگس مهربون و خوش قلب الهی که هزاران برابر بهتر و عمیق ترش نصیب تو بشه

ستاره چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 10:16 http://artmina.blgosky.com

دلاک عزیز سلام
آشیانه عشقت مبارک باشه
انشاا... همیشه به خوشی و سلامتی توش باشید

بغل محکمممممممممممممممم

م چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 09:16

سلام خیلی خوشحالم که خونه عشقت داره برقرار تر از همیشه میشه

شما یک زن صاحب سبک در زندگی هستید
من گاهی از مطالب شما برای دوستان در گروه استفاده میکنم

چقدر شما به من لطف داری باعث افتخاره . ممنون میشم اگه بدونم کدوم سری از مطالب برای شما و گروهتون مفید بوده ؟

ماریا چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 09:09

ای جااان
بخدا من عمق نوشته هاتو حس کردم .. یه حس خوووب. قربون خدا برم با بنده هاش...
آشیانه عشقتون انشاله به زودی زود کامل میشه و به سلامتی تن و خوشی می رین ساکن میشین. آرزوی سلامتی و عشق برات دارم. ببخشید که من دیر برات کامنت میزارم. خیلی دوستت دارم.

هر وقت دلت میخواد کامنت بذار . مرسی از دعاهای قشنگت . هر چز از خدا میخوای بهت ببخشه عزیز دلم . منم قلبا دوست دارم

سایه چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 08:38

سلام
وایییییییییییییییییییی خونه نو مبارکه ایشاله بسلامتی توش مادر و پدر بشین باهم مسافرتهای خوب برین و کلی خیر وبرکت نصیبتون بشههههه
یه خواهش: لطفا آدرس اینستا رو تو قسمت منو بذار

نکته: من واقعا دارم گیج میزنم مگه شما و آقای خواستگار باهم عقد نکردین که کردین و الانم باهم دارین زندگی میکنین دیگه پس قضیه این جشن عروسی دیگه چیه؟؟؟؟ ببخشیییید ها اگر از سوالم ناراحت نمیشی جواب بده
آهان عکس خونه جدیدم تو اینستا بذار
و یه پیشنهاد میشه اسم آقای خواستگار رو حالا که به مبارکی به همسری قبول کردین از خواستگار به آقای همسر یا هر اسم دیگه ای که خودت دوست داری تغییر بدی؟؟؟ این طوری آدم فکر میکنه شما هنوز در مرحله خواستگاری و تشریفات قبل از ازدواج هستین
ببخشید طولانی شد
بببببببببببوسسسسسسسسس

من متوجه سوالت نشدم سایه جان . ما اسفند ماه عقد کردیم و الان هم داریم میریم سر خونه زندگی مون . عروسی هم نمی گیریم یه مهمونی خودمونی می گیریم
نمی دونم برای گذاشتن آدرس اینستا باید چی کار کنم . بلاگ اسکای این امکان رو داره اصلا ؟

سارا چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 00:48

خونه ی عشق مبارکت باشه عزیز دلم.

ممنونم سارا جان خونه ی دلت روشن و پر امید

بانو سرن سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 23:49 http://serendarsokoot.blogsky.com/

خسته نباشین هر چهارتاتون عزیزم.

قربونت برم سرن مهربون خودم

شیرین سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 15:30

منم کسی رو از نزدیک میشناسم که دکترش وضعیت قلبش رو خیلی خیلی وخیم اعلام کرده بود ولی نرفت عمل عوضش با روزی 3- 4ساعت پیاده روی منظم تو هوای تمیز همه رگای قلبش رو نجات داد طوریکه دکترش باور نمیکرد که اون آزمایشات و عکسا و اینا مال ایشون باشه با وجود سن بالایی هم که داشتن اراده کردن و قلبشون الان مث ساعت کار میکنه
خدار وشکر که خودت خوبی الان
لونه عشقتون هم مبارک باشه الهی که توش کلی اتفاقات خاطره انگیز خوشگل به یادموندنی بیافته و صدای جیر جیر نی نی ها از توش برسه به زوووووووودی البته اگه دلتون بخواد

خدا رو شکر خدا همه ی عزیزانت رو برات حفظ کنه . والله اگه نی نی ها همشون جیر جیر کنن که من یه دو جین ازشون میخوام می ترسم صبح تا شب قار قار کنه ...

سکوت سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 15:12

خونه عشقت مبارک عزیزم .مطمینم که هیچ مشکلی پیش نمیاد برای تو و اقای خواستگار و اینها همه مقدمه زندگی عالیتون

به به دوست خوب خودمممممممم . معلومه کدوم مشکلی حق پیش اومدن داره ؟
شاد و خوشبخت باشی

میترا سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 14:04

وای دلاک

جون دلاک

آشتی سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 14:01

سلااااااااااااااام عزیز دلم.
ای مبارکتون باشه. این قضیه فیبر و مریضی آقای خواستگار، فقط یه محرک بوده که زودتر بجنبید! خب بجنبید دیگه! خب حامله شو دیگه! دیگه صدای همه دراومده!!!!!
ولی من آخرش نفهمیدم. همون خونهه که حیاط دار بود و گفتی هالش کم نور بود رو گرفتید؟ من عااااااااااشق حیاطم و البته حیاط خلوت که میشه کللللللللی ترشی و مربا توش گذاشت. به به به به به به به به!!!!!!!!!
به دل خوش انشاءالله. سپرده دست مهربون و پربرکت و سبز خدا!

نه آشتی جون من هم با شنیدن خونه حیاط دار دل و دین از کف دادم اما وقتی رفتم دیدمش وحشت از تنها موندن تو خونه ای که دیوارهای حیاطش کوتاه بود و از همه ی خونه ی اطراف بهش اشراف داشت منو برداشت . دوستش نداشتم حس کردم اگه تو این خونه تنها بمونم می ترسم . قربونت برم سهم تو هم خیر و برکت فراوون خداوند باشه

nasibe سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 13:56

دلت شاد و لبت خندان بماند.

ممنونم نصیبه ی مهربون تو هم همینطور

مهسا سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 12:52

الهی آشیانه عشقت به حرمت امام حسین همیشه پابرجاباشه عزیزم .
درمورد همسرت یه فضولی کوچیک می کنم اگه میشه جواب به یه دکتر دیگه نشون بده . اگه گرفتگی عروقش از یه حدی بالاتر باشه گذاشتن استند عاقلانه ترین کاره عزیزم . با خوردن ویتامین و امگا سه و قرص عروق باز نمی شن. نمی خوام خدای نکرده نگرانت کنم .اما باز هم مشورت بد نیست.

مرسی از توجهت مهسا جان از دعای قشنگت هم ممنونم . نه عزیزم در اون حد نیست خدا رو شکر اما به هر حال از این به بعد باید مرتب تحت نظر باشن باشه چشم حواسمون هست

mahtab سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 12:29

سلام دلاک جونم ، چه خوب کردی از خودتون هم نوشتی، نگران حالت بودم
خدا رو شکر که آقای خواستگار با رعایت ی سری چیزها میتونن رو بهبودی برن
خودت هم همینطور ، باز هم با ی دکتر دیگه مشورت کنی هم خوبه
مبارک باشه خونتون عزیز دلم ، به سلامتی و دل خوش نی نی های خوشگلتون به دنیا بیان
دخملک هم خوبه ،‌ ولی هنوز پشتک و وارو میزنه ولی من هنوز متوجه نمیشم

مرسی مامان مهربون . بذار من بهش یاد بدم چه جوری باید پشتک بزنه تو بپری هوااااااااا

خودیافته سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 11:39

سلام دلاک عزیزم

خسته نباشی با اینهمه بدوبدو و استرس و امیدوارم که زودتر همسرت سلامتی کامل قلبش رو به دست بیاره. اون سه تا مهمون ناخونده رو هم نگران نباش، دکترها بهترین روش ممکن رو برات انتخاب میکنن. تو فقط چای بذار و با آقای خواستگار بگو و بخند و ما هم ازت یاد بگیریم که دودستی بچسبیم به خوشیهامون. خوشیهات مستدام باشه دلاک جان.

الهی قربونت برم اینقدر مثبتی ! خوشبختانه جفتمون آنقدر درگیری ذهنی مثبت برای خریدها و چیدن خونه داریم که سر سوزن به این چیزها فکر نمی کنیم .
تو هم شاد باشی و خوشبختی روزی هر روزت

بانو سین سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 11:18 http://our-lovely-life-92.blogsky.com/

دلاک جان ایشالا همیشه سالم باشین خیلی مراقب خودتون باشین ... خونه نو مبارکککک خدا رو شکر برای داشتن دوستای به این خوبی

مرسی عزیزم خدا برای تو هم همیشه بسازه

پرنده ی گولو سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 11:07

سلام
یعنی من اینجا رو میخونم همچین انگار دیشلمه خورده باشم کیفور میشم
سالم و شاد و سرحال باشید
خونه خوشبختی هات و دلخوشی هات بشه ان شااله

تو خودت دشلمه ی فرد اعلایی گولو جونم .
خدا همچین روزهایی و همچین حالی رو نصیب تو بکنه ایشاالا .

ستاره سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 10:57

به به
به مبارکی و سلامتی

سلامت باشی ستاره ی عزیز

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.