حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

در نهانخانه ی جانم



از توان من خارجه که محبت های ناب و خالص و فرشته گونه تون رو پاسخ بدم  ، شاید اغراق نباشه که بگم من زندگی شیرینم رو به دعای خیر خواننده های مهربونم دارم ، ایمان دارم که انرژی های خالص و پر قدرتتون خیلی جاها منو پیش برده و حفظ کرده ، از شما هم می خوام ایمان داشته باشید که محاله تو دعاهام سهم بزرگی نداشته باشید و تو این دوره بیشتر و بیشتر به دعاهای قشنگ و پاکتون نیاز دارم .

خیلی درددل ها باهاتون دارم که میخوام بدونید دغدغه ی این روزهام چیه 

خیلی چیزها رو باید براتون تعریف کنم که تو تقسیم لحظه های نایاب زندگیم باهاتون شریک قابل اعتمادی باشم 

خیلی تصمیم ها و برنامه ها دارم که باید شما در جریان باشید 

ماجرای پریشب رو باید براتون تعریف کنم و پیشاپیش بگم که جعبه ی دستمال کاغذی رو بذارید کنار دستتون !!!

خلاصه که پرم از گفتنی ها ...


اما قبل از هر چیزی می خوام بدونید محدودیت هایی برای خودم گذاشتم که رعایتش برای خودم بی نهایت سخته ، بی نهایت هاااااااا ( حالا توضیح میدم ) اما از شما هم خواهش می کنم عذر من رو در این موارد بپذیرید و فکر نکنید ارتباط قلبی ام با دوستهای نازنین و همراهان صادقم خدشه دار میشه .

قبل از اون یه نکته ی اساسی رو یادآوری کنم که دلیل حساسیت من رو متوجه بشید ، اگه یادتون باشه من سه تا فیبروم خیر ببینی  تو رحمم دارم  ، چند تا از دکترها تشخیص دادن که باید اول عمل کنم فیبروم ها رو در بیارم بعد یه مدت درمان کنم و بعد می تونم باردار بشم . تعدادی از دکترها از جمله دکتر فعلی ام  تشخیص دادن که با همین اوضاع باردار شو !!! اما این رو بدون که بارداری سختی در پیش خواهی داشت چون با شدت پیدا کردن جریان خون در رحم در دوره ی بارداری فیبروم ها هم خون بیشتری بهشون میرسه و رشد می کنن ، پس احتمال دردهای شدید ، خونریزی و ... رو باید بدی . خب دیگه همه می دونن که من و آقای خواستگار کلا هلاااااااااک بچه ایم . پس تصمیم گرفتیم که حالا که قصد بچه دار شدن داریم الکی زمان رو هدر ندیم  ( خب سنمون هم که کم نیست ) دیگه اینجوری بودکه از چند ماه پیش آقای خواستگار حکم صادر کرد که تو باید خودت رو خیلی تقویت کنی که اگر واقعا دوران بارداریت سخت بود بدنت قدرت داشته باشه . این پیش ذهنیت رو هم بهتون بدم که بدترین شکل بارداری ای که بتونید تصور کنید و تو قصه ها شنیده باشید رو مامان من گذرونده ، با این حساب ما وقتی وراثت و اینا رو هم به داستان فیبروم اضافه می کردیم شهامتمون صد چندان می شد !

با همه ی این اوصاف  آزمایش های لازم رو انجام دادیم ، پرهیزهایی که باید می کردیم و چیزهایی که باید رعایت می کردیم رو انجام دادیم و این جوری بود که این جوری شد !

خب حالا بریم سراغ محدودیت ها :

یک اینکه از گوشی موبایل و مانیتور کامپیوتر فاصله گرفتم . ( خودتون تصور کنید که چک نکردن تلگرام و اینستا و کلن خاموش کردن گوشی به جز در موارد لزوم چه خلایی تو زندگی آدم ایجاد می کنه ) 

به همین دلیله که فقط دو روز یه بار اینستا رو باز می کنم و کامنت هاتون رو می خونم و شیرینی اش رو مزه مزه می کنم و شرمنده می شم که نمی تونم جواب بدم . توی شرکت هم تند تند کارها رو می کنم و کامپیوتر رو خاموش می کنم که در معرض اشعه اش نباشم ، وقتی دوباره کاری پیش بیاد روشنش می کنم نه اینکه تمام 8 ساعتی که پشت میزم کامپیوتر روشن باشه . 

می دونم که همیشه و همه جا در معرض امواج هستیم اما محض دل خوش خنکک خودم رعایت می کنم !

می دونم که تا حدودی سوسول بازی به نظر میاد اما واقعیتش اینه که برای خودم یه تمرین اراده هم هست . 

دو اینکه تصمیم مهم و بزرگی دارم مبنی بر اینکه دیگه کار نکنم . در این مورد خیلی حرفها باهاتون دارم ، خیلی دلایل برای این کار دارم و ... اما اگر خدا بخواد و موافقت بشه دلم میخواد شش ماه مرخصی بدون حقوق بگیرم ، بعد هم که شش ماه مرخصی زایمان دارم و بعد هم دیگه کلا بمونم خونه . 

در این زمینه برام دعا کنید که بتونم بدون اینکه امتیازاتم از بین بره بتونم برنامه هام رو پیش ببرم . 

سه اینکه دلم میخواد مطالب مربوط به جوونه ی نازک دلم رو تو یه وبلاگ دیگه بنویسم ، در مورد اینستا هم مرددم . به هر حال هیچ دلم نمی خواد تو این فضا به نوشتن در این مورد ادامه بدم . برای همینه که دست و دلم به نوشتن از جوونه ی نازک دلم نمیره .

چهار اینکه سرچ های گوناگون نمی کنم ، سایت های پر از اطلاعات مفید در مورد بارداری اما دلهره آور رو نمی خونم ، به تجربیات بارداری خانم های دیگه گوش نمیدم حتا مامانم !!!

دکتر من روز اول به من گفت : به تعداد خانم های روی کره زمین شکل بارداری ها با هم فرق می کنه ، اگه خانمی حالتی رو داره که تو نداری نه دلیل غیرطبیعی بودن توئه نه اون ! پس خودت رو با کسی مقایسه نکن و فقط از این موهبت خدادادی لذت ببر !

فکر می کنم جمله اش رو باید با طلا نوشت . این جمله تو همین مدت کوتاه به من خیلیییییییییی کمک کرد . یک عمر مامان من از بارداری برای ما یه کابوس ساخت حالا می بینم تا همین جای کار این دوره برای من فقط آرامش محض و ارتباط خیلی پسرخاله گونه با خدا بوده !!!

آهان راستی این توضیح رو بدم که سوالی احتمالا پیش نیاد چند تا کتاب خریدم که تو وبلاگ جدید ایشاالا معرفی شون می کنم ، در صورتی که اطلاعاتی بخوام از اونها کمک می گیرم نه از اطلاعات ضد و نقیض اینترنت .

پنج اینکه یه آیه ای از قرآن هست که توضیح میده حضرت ذکریا وقتی تو 90 سالگی با وجود زن نازاش از خدا فرزندی خواست گفت خدایا از جانب خودت فرزندی پاک و پاکیزه به من عنایت کن ( اطلاعات دقیقتر رو می تونید از گوگل بگیرید ) این روزها رو به سوی غرب می کنم این دعا رو می خونم به نیت طرلان فوت می کنم ، رو به سوی جنوب می کنم به نیت الهام دوست داشتنی ام که کیش زندگی می کنه می خونم و فوتش می کنم ، پشت سر همکارم که خیلی دوست داره بچه دار بشه و هنوز خدا براش نخواسته وایمیستم و براش می خونم و بهش فوت می کنم . تسبیح دستم می گیرم و به نیت همه ی اونهایی که آرزوی این توت فرنگی سرخ و آبدار و شیرین رو دارن می خونم و می خونم و می خونم .برای خوشبختی همه ی اونهایی که آرزوی خونه و خانواده رو دارن التماس خدا می کنم . برای سلامتی همه ی بچه ها ، شادی شون ، شادابی شون پیش خدا گردن کج می کنم . 

ازتون میخوام برامون دعا کنید که این جوونه ی نورسته آنقدر ظرف جان من رو بلوری و شفاف بدونه که دلش بخواد تا وقتی که وقتشه همون جا بمونه ، آنقدر آغوش من و آقای خواستگار رو پر عشق ببینه که دلش بخواد همیشه پیشمون بمونه ، آنقدر زندگی مون براش جای خوبی باشه که دلش بخواد روح زندگی ما باشه و آنقدر پیش ما بهش خوش بگذره که به دو سه تا فرشته ی دیگه هم خبر بده من یه جای خوب پیدا کردم شما هم بیایید پیش ما ، دورهم خوش میگذره ...

نظرات 47 + ارسال نظر
لیلا شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 15:59

راهنمایی دکترا اینه که از تخمک اهدایی استفاده کنم که تصورش خیلی برام زجرآوره

چرا خب ؟ اگه راه دیگه ای نیست چه اشکالی داره قربونت برم تعصب رو بذار کنار .

لیلا سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 23:59

منظورت چه کمکیه؟

منظورم راهنمایی بود

لیلا یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 23:50

من مشکلم جوری هست که احتمال اینکه تخمک سالم داشته باشم با توجه به سنم و مشکل ژنتیکی که دارم ۲۰-۳۰ درصد در هر بار تخمک گذاری هست و تا حالا هم با وجود ای وی اف تخمک سالم نداشتم دکترا در این زمینه نمیتونن کاری کنن. فقط باید خدا بخواد که من تخمک سالم تولید کنم تا بتونم باردار شم

لیلا جان هر جایی که علم به بن بست برسه معجزه ی خدا همون جا بروز می کنه . بازم میگم امیدت رو از دست نده این احتمالات و آمار و ارقام مال حساب کتاب زمینی هاست تو آسمون خدا روش محاسبه فرق می کنه ...
دوست نداری از کسی کمک بگیری ؟

لیلا شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 15:20

ممنون از جوابت و دلداریت، همون مراکز پیشرفته منو آب پاکی رو دستم ریختن. من شنیدم دعای زن باردار جواب میده ممنون میشم تو دعاهات منو هم یاد کنی

تو باورت میشه که کاری تو این دنیا برای خدا نشدنی باشه ؟؟؟
قول شراتمندانه میدم که اگر قابل باشه دعاهام برات دعا کنم اما تو هم نباید ناامید بشی . اگه دخالت نباشه نمی خوای دکترت رو عوض کنی ؟

تانیا سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 21:24

سلام دلاک جون عزیرم خیلی خوشحال شدم وقتی خوندم نی نی داری،منم خودم یه دختر 5 ساله دارم و دوس دارم یه بچه دیگه بیارم ولی نه از نظر روحی نه جسمی آمادگی شو ندارم.خیلی فکرم درگیره وقتی دخترم ب دنیا اومد من همش 20 سالم بود و از ترس زایمان،عمل سزارین انجام دادم و الان که سنم بالا رفته فهمیدم که چ اشتباهی کردم واقعا فک میکنم بزرگترین اشتباه زندگیم رو کردم.خیلی دوس داشتم این موضوع رو با شما در میون بزارم و نظرتون رو بدونم.

راستش رو بخوای من دوست ندارم طبیعی زایمان کنم البته که این موضوع کاملا سلیقه ایه هر دو روش مزایا و معایب خودش رو داره . من اگر بخوام اینجا زایمان کنم سزارین می کنم اگر زایمانم اینجا نباشه مجبورم طبیعی زایمان کنم . فعلا هیچ برنامه ای به ذهنم ندادم تا ببینیم چی برامون پیش میاد

شهره( مامان حسین) سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 17:21

تبریک میگم.انشالله بسلامتی بگذرونی.خوشحال شدم.راستی چند سالته؟ بازم بچه میخواین یعنی یا فقط یکی،؟؟

قطعا یه بچه ی دیگه با فاصله ی خیلی کم میخوام و بعدها اگر امکاناتش باشه سومی رو هم میخوام !!!

صنم سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 16:13

عزیزکم
الهی به دل خوش.......
در مورد بیمه وکار.اگه میخوای از حقوق دوران بیکاری استفاده کنی فکرکنم باید یه کم رو نحوه مرخصی گرفتنت دقت کنی عزیزم

ممنونم صنم جان .

لیلا دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 21:39

خیلی بهت تبریک میگم لطفا برای منم دعا کن همه دکترا جوابم کردن و گفتن خیلی شانس بچه دار شدنم کمه دعا کن منم بتونم بچه دار شم اونم بچه خودم نه کس دیگه

به امید خدا
امیدت رو از دست نده می دونی که چقدر در زمینه نازایی پیشرفت صورت گرفته . اصلا جای ناامیدی نیست . با مراکز خیلی پیشرفته در ارتباط هستی ؟

طرلان دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 19:16

در جواب محبتت فقط اشک ریختم و اشک ریختم،الهی به حق بندگان خاصت به حرمت دل همه عاشقا،به عزتت، به بزرگیت، به کبریا بودنت به حق مهربونیت قسمت میدم دلاک ما بارداری راحتی داشته باشه و فرشته عزیزمون سلامت همه عمر کنار پدر مادر عاشق و فهمیمش زندگی شادی داشته باشه،دلاک دوست دارم برام دعا کن

عزیززززززززززززززززز دلم آرزوی قلبیم بود واقعا . به روی چشم اگه قابل باشم

یگانه دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 10:43

با سلام
الحمدلله
همیشه از خوندنتون انرژی میگرفتم کلللللی
امروز گفتم تبریک صمیمانمو بپذیرید
اگه بدونید ،هر نفستون اجر یک مجاهد رو دارید !

پیچک یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 20:25 http://duallove.blogsky.com

من که اشکم ریخت چون دل خودم پره این روزالا
دلاااک جان اطفا و خواهشا و حتما برای من دعا کن که بابام راضی بشه به ازدواجمون اینقدر توی فشارم که احساس میکنم توی دلم وایتکس ریختن
توروخدا یادت نرهههههههههه هااااا ویژه ویژه دعام کن
تایید نکن عزیزمم

اگه قول بدی شیرینی من یادت نره به روی چشم

مهسا یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 15:04

دلاک جان

یه کاری که میتونی بکنی اینه که بگی اخراج از کار برات بزنن و بری اداره بیمه و بیمه بیکاری برات رد بشه و بعد هم با 20 سال و 20 روز حقوق خودت رو بازنشسته کنی


یعنی منم که 15 سال سابقه دارم میخوام این کارو کنم

خوب و سلامت باشی

شرکت برای خودش دردسر نمی خره که بیاد برای من اخراج بزنه

مامان فاطمه یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 14:51

سلام و تبریک
واقعا پزشکتون عالی گفته.
تجربه من اینه که به جز مواردی که بایددونست و پرهیز کرد واقعا هراطلاعات دیگه ای برای خانوم باردار استرس به همراه داره.اگر خدای نکرده مشکلی پیش بیاد خوب پزشک همه جا در دسترس هست.من در حد یک متخصص پره ناتولوژ اطلاعات درباره بارداری داشتم و از هر چه که میترسیدم م به سرم آمد. به جای بارداری تا می توانید در مورد تربیت بچه ها بخوانید که بعدا وقت نخواهید داشت.سری کتابهای کلید در این زمینه خوبند. و توصیه پزشک من بطور کلی این بود از هرچه جسمت رو خسته میکنه بپرهیز. حالا یکی با دوتا پله خسته میشه یکی با جاروبرقی .خانم باردار تقدس ویژه ای داره. دعایمان کنید.

ممنونم چشم

خاطره یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 10:38

دلاک جان خیلی خوشحالم و بهت تبریک می گم امیدوارم این ایام را با سلامتی و خوشی به پایان برسونی فقط خودت رو به دست های خداوند بده که هر چی اون بخواد همون میشه

مریم یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 09:49

سلام. تازه تمام آرشیوت رو دیشب تمام کردم و رسیدم به این جوانه جدید زندگیت. انشاله درخت کهنسال و رعنایی بشه برات. ستایشت میکنم اینو به واقع میگم. انشاله و انشاله و انشاله و انشاله و انشاله و انشاله شادو خوش و تندرست باشی. واسه خوشبختی من و همسرم هم دعا کن. قربانت

به روی چشم

آفتابگردان یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 09:39

عزیزم من واقعا خیلی از حرفات ارامش میگیرم.تو روزای سخت زندگیم به وبلاگت پناه اوردم واز نگاهت به زندگی انرژی گرفتم از ته ته قلبم ارزو میکنم بارداری راحتی رو تجربه کنی.وامیدوارم همچنان بتونم ازت درس بگیرم.
من نمیدونم که شما چقدر سابقه کار داری من خودم با سابقه 10 سال کار ویه پسر 5 ساله خیلی با کارکردن یا نکردن درگیرم.خیلی خوبه که از حالا تکلیفتو روشن کردی.میدونم که ماشالا ادمی هستی که جوانب رو میسنجی ولی خواستم دوستانه بگم قبل از مرخصی بدون حقوق از بیمه همه شرایط رو بپرس که به مشکل نخوری واز مزایای مرخصی زایمان بتونی استفاده کنی .بازم برای خودت ونی نی ت از خدا طلب آرامش سلامتی وشادی دارم.وامیدوارم این یه پست خداحافظی نباشه.

من 15 سال سابقه ی بیمه دارم ولی حتا اگر به کل سابقه ام از بین بره هم برام مهم نیست .

سایه یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 08:31

بند آخر نوشته ات هم لبخند آورد به لبم هم اشک به چشمم
خدا خودش حافظ و نگهدارش باشه
آدرس وب جدیدرو واسه ماهم بذاری

هنگامه یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 04:25

عزیزم به خوشی وسلامتی و دل خوش
الاهی که دلشاد باشی همیشه

افسانه یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 01:57

امیدوارم که دوران بارداری رو بسلامتی و در کمال آرامش بگذرونی و یه نی نی سالم و گوگولی به دنیا بیاری انشاءالله

خودیافته شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 22:16

اله قوربان کسرم ( فدایی داری) دلاک جان. اون دعا رو که گفتی دیگه اشک ما رو هم سرازیر کردی. الهی که جوانه عزیزت به لطف و مرهمت الهی پا بگیره و ریشه بندازه تو زندگی پر از عشقتون. الهی که همه هر آرزویی که با دل پاک میکنن به آرزوهاشون برسن. این دنیا پر از معجزاته... پر از اعجازهایی که ما ازشون غافلیم. امیدوارم که با یکی از همون معجزات این دوران پر از هیجان، برات دوران پر از آرامش باشه.

سوفی شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 21:54

وای عزیزم مبارک باشه. الهی جوونه ی نازک دلت به خوبی رشد کنه و به موقع به دنیا بیاد و اونقدر در کنار شما آرامش و خوشبخت باشه که روزی درخت تناوری بشه که سایه اش بهتون آرامش بده و شادی.
سلام بانو. نمیدونم چقدر ولی مدت طولانی هست که خواننده ی نوشته های زیبات هستم و گاهی که به وبلاگ قبلی ات سر میزنم و نوشته های الان رو میخونم میگم امروز دیگه واسه این بانو باید کامنت بذارم و بگم که چقدر باید به خودش افتخار کنه از این همه رشد و پیشرفت درونی که خیلی سختتر از پیشرفت بیرونی هست، اما همیشه کمبود وقت و شاید تنبلی نذاشته که برات بنویسم.
ولی وقتی پست مژده ی این جوونه ی بهشتی رو خوندم دیگه نشد نظر نذارم. بازم از صمیم قلب بهتون تبریک می گم و راحتترین بارداری و زایمان رو از هدای مهربون واسه تون میخوام.
هیچی قابل پیش بینی نیست، پس ممکنه بارداری خیلی خیلی راحتی داشته باشی بانو. فقط و فقط لذت ببر از این دوران.
خواهرم با همین شرایط ماه پنجم بارداری رو میگذرونه و خدارو شکر به جزء دردهای خفیف کمر و زیر دل مشکل دیگه ایی نداره. دکترش گفته تغذیه خیلی مهمه، باید مواظب باشه خیلی وزنش بالا نره چرا که به همون اندازه اون فیبروم ممکنه رشد کنه و باعث زایمانِ زودرس بشه. نگرانی دیگه ی نیست.
باز هم دعایم گذراندن دوران پر از شادی و فوق العاده ی بارداری برایت هست بانو. آمین !

خدا خواهرت رو و نی نی نازش رو در پناه خودش حفظ کنه الهی . از محبتت ممنونم

ویرگول شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 19:37 http://virgol.persianblog.ir

اگه خدا لک لکش رو فرستاده تا برات جوجه کوچولویی رو بیاره یعنی همه چیز قراره به بهترین نحو ممکن پیش بره و انشالله که جای هیچ نگرانی نیست.
خدا خودش تو و نی نی (ها) و آقای خواستگار رو حفظ کنه عزیزم. ور مورد تصمیمات هم عالین و با روحیه و اراده مصممی که تو داری حتما عالی پیش می رن.
مواظب خودت باش. از همین راه دور می بوسمت و در بغل می فشارمت عزیزمممم

افشان شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 17:50

آنقدر آغوش من و آقای خواستگار رو پر عشق ببینه که دلش بخواد همیشه پیشمون بمونه ، آنقدر زندگی مون براش جای خوبی باشه که دلش بخواد روح زندگی ما باشه و آنقدر پیش ما بهش خوش بگذره که به دو سه تا فرشته ی دیگه هم خبر بده من یه جای خوب پیدا کردم شما هم بیایید پیش ما ، دورهم خوش میگذره ...
از قشنگترین جمله هایی که تا حالا شنیدم . آفرین

شیرین شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 17:33

الان که فرصت کردم درس حسابی بخونم باید بگم که زود اون پست مربوط به درد دل هات رو بنویس و اون روزی که متوجه شد یه لوبیا داری یه لوبیای گنده
بعدش اینکه مامان من هم مث مامان شما سخت و زایمان بسیار وحشتناک و خیلی خطرناکی داشته ولی همیشه میگه بهترین دوران زندگیش بوده اونطوریکه آدم دلش میخواد همون لحظه یکی بزاد!!
خدا رو شکر که با وجود همه این محدودیت ها یه جوونه تو وجودت داری از چشم بد دور باشه ( آقای خواستگار گل کاشته زده تو خال بی ادب هم خودتی)
بعدشم اون دوتا پاراگراف آخرت مثل همیشه منو هلااااک کرد منم اول آمین میگم به همه دعاهای قشنگت بعدشم منم از همه اون دعاها میخوام
آهان وبلاگ جدید!!! توروخدا تو وبلاگ جدید وبلاگت طوری باشه بشه خصوصی واست درددل کرد و بتونی تن تند عسک بذاری

mahnaz شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 16:35

khaliyyyyyyyy khoshhal shodam barat, midonam ke ba imani ke dari hatman hatman ye dorane bardari khobio poshte sar mizari, khosh be hale on nini kocholi ke mamanesh to bashi

غ ـزل شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 16:17 http://life-time.blogsky.com

باز هم تبریک میگم دلاک عزیز
اصلا نگران فیبرم ها نباش
دوست من با همین فیبروم ها باردار شد و الان شکر خدا بچه اش 2 ساله شه
ضمن اینکه به جوونه بگو دعا کنه برای ساده شدن بارداریت
و اینکه قیبرومها اصلا اذیت نکنن
حقیقتا جواب میده
من خیلی از حاجت هامو از نینی های تو اون دنیا گرفتم

نیسا شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 16:10 http://nisa.blogsky.com

مبارکه دوست عزیزم. خیلی خوشحال شدم بهتون تبریک میگم از ته دلم دعا می کنم بارداری خیلی عالی را پشت سربگذارید و خدا یه کودک مهربان همچون شما و همسرتون بهتون عطا کنه. ممنون از دعایی که برای همه کسانی که کودکی ندارند کردید. هرچند برای من دیگه دیر شد و آن زمانی که باید داشتم و می توانستم بنا به دلایل و شرایطی نیاوردم و...
شاید تقدیر همان بود...
به هرحال با این خبر دلم را شاد کردید. مراقب نی نی مون باش. ♥♥♥

الهی که هر چی بهترینه خدا سر راهت بذاره

نیکا شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 15:46

عزیزم اشکام داره میریزه ،خدا کوچولوی عزیزت رو سالم حفظ کنه و تو آغوش توی مهربون و پدر خوبش بذاره
حالت رو درک میکنم حال خوبیه از این روزهای زیبا لذت ببر ،به امید بهترینها

moonlight1388 شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 15:06

ااااالهی امین............بسیار خوشحالم و هزاران بار تبریک به تو عزیزم .موفق و موید باشی.....با ایدی اینستا برات پیغام گذاشتم که اونجا هم منو بشناسی

ماهی شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 14:34

دلاک عزیز
خیلی برات خوشحالم و بهت مجدداً تبریک می گم... من هم همین دو روز پیش متوجه بارداریم شدم... خیلی خوبه که چند تا از دوستای خوب وبلاگی من هم همزمان باردارند. فکر می کنم اطلاعات و تجربیاتت خیلی به کارم بیاد... بخصوص آرامش خودت و روح نازنینت... دعا می کنم دوران بسیار عالی و زیبایی رو تجربه کنی و نی نی سالم و زیبات رو به آغوش بگیری...

به به مبارکااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا تبریک میگم بهت که خدا تو رو واسطه ی آفرینش برترین مخلوقش کرده

الهام ب شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 14:33

انقدر زیبا توصیف می کنید که
آدم دلش می خواد بچه دار شه!! البته من فعلا ترجیح می دم از تجربیات شما بهره ببرم

لاله شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 14:20

به امید خدا همه دعاهایی که گفتی متسحاب بشه براتون . دنیا دنیا ارامش داشته باشی . خوش و خوشبخت باشی 120 سال از امروز

هما شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 14:08

انقدر دعا ها تون زیبا بود که فقط میگم انشاالله.

مهری شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 13:42

عزیزم اینقدر زیبا مینویسی که آدم دلش نمیخواد تموم بشه
دلاک جان پس لطفا هفته ای یه بار رو.پست بذار دیگه لططططفا
از مهمونی تولد و عکس العمل ها ننوشتی ها
ای جانم دو سه تا فرشته دیگه خیییلی خوبه سه تا بچه خییییلی
دلاک جان میشه تو این روزا منم دعا کنی که قرض هامون رو بدیم و صاحب خونه بشیم که بچه های منم سقفی از خودشون داشته باشن لطفا تو دعاهات منم یاد کن

مهری جون خیلی معذرت میخوام فکر می کنی بچه هات به سقفی که از خودشون باشه بیشتر نیاز دارن یا مادری که فارغ از این دغدغه ها شادی و آرامش بهشون بده ؟
من همه ی دغدغه های آینده ی یه بچه رو می دونم اما نباید افراط هم کرد

الهام شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 13:26

مبارک باشه خانم اگه بدونی چ ذوقی کردم با شنیدن این خبر خوووش. مواظب خودت و توت فرنگی کوچولو توی دلت باش. لذت ببر از لحظه لحظه این روزا.

سارا شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 13:26

دلاک جون
به نظرت احترام میزارم و حق میدم که با اومدن جوونه کوچیکت مرزها و رعایت های خاصی رو برای سلامتی خودت و فرشته کوچیکت داشته باشی. هر چند که دلم خیلی برای نوشته هات تنگ خواهد شد.

سارا شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 13:20 http://parepoore.persianblog.ir

عزیز دلم به لیست تشعشعات مایکروفر رو هم اضافه کن. تمام تصمیماتت عالی هستند. کسی باید از خونه نشینی نگران باشه که مثه من بی هنره. تو که هزار ماشالا یک هنرمند به تمام عیاری.
در ضمن اصلاااااااااااا نگران بارداریت نباش. تو خدایی داری که بی پرده باهات حرف میزنه و کمکت می کنه. پس چه باک از یه فیبروم و این چیزای اینجوری. یادت نره که هیچ حول و قوه ایی بالاتر از نیروی خدا نیست.

سارا جان هیچکدوم از دور و بریهای ما مایکروفر ندارن .

نرگس شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 13:17 http://azargan.blogsky.com

سلام عزیزم انقدر از این خبرت خوشحالم که اندازه نداره خوشحالم که زندگیتون رو درکنار هم وبا عشقی سرشار وبا وجود این توت فرنگی پیش ببرید لحظه لحظه هاتون پر از اتفاق های قشنگ .چقدر خوبه که تصمیم های خوبی گرفتی برات خیلی خوشحالم .اون وب جدیدت رو به منم بده تا از نوشته هات کیف کنم مهربون

به روی چشم

تیلوتیلو شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 13:00 http://meslehichkass.blogsky.com/

به منم بدی آدرس جدید را
که عاشقتم

janyar_n شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 12:52

مبارک باشه.دلاک عزیز تصمیم با خودته در مورد نی نی کجا بنویسی یا ننویسی،ولی نوشته هات انقدر قشنگ و آموزنده س که ما مامانا دوس داریم روزای مادری کردنت رو هم بخونیم و لذت ببریم

آسمان شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 12:49 http://sweetlife61.blogsky.com/

هزاران بار تبریک خیلی خوشحالم برات تو این دعاهای خالصانه ات من و هم یاد کن عزیزم من دارم آرشیوتو می خونم و الان تو خرداد 92 هستم .

سپیده شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 12:29 http://otagheaabi.blogsky.com

مامان خوب ... مبارکه!

رها شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 12:17

خب حالا کنجد نیست گردو میشه آیا؟ گردوی خاله خوبه دلاک جونم ؟ :)))
شایدم کیوی باشه . ای جااااانم :)

قربونت برم آره همون گردو فکر کنم درست باشه

آسمان هستی شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 12:01 http://skyhasti.blogfa.com/

سلامممممممممممممممم
حال شما خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیزمییییی

زهرا مهتاب گون شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 12:00

پدرم دراومد از بس بغض کردم تو اداره ... دو پاراگراف آخرت بی نظیر بود ممنون سالم باشی

سمیه شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 11:56

سلام. من خواننده خاموشتون بودم. من امروز بیبی چکم مثبت شدو جالبه که بدونین منم کیست تخمدان آندومتریوما دارم تو هر دو طرف، دکترم گفت اگه میتونی درد رو تحمل کنی باردار شو و موقع سزارین کیستارم در بیارم... و ما هم عاشق بچه و به قول شما سنمون بالا توکل به خدا کردیم، و شکر خدا تو ماه اول اقدام باردار شدم... دوست خوبم نگران نباش خدایی که این کوچولوها رو تو دل ما گذاشته خودش کمکون میکنه...

دست و جیغ و هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای بلند مبارک باشه خوش بشینه تو دل مهربونت

شیرین شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 11:49

دلاکی هنوز نخوندم این پستت رو ولی حتماااااااااااااااااااااا برای من خیلی دعا کن الان که یه فرشته توی دلت داری باشه؟
بعدشم تورو خدا همه چی رو توی اینستا ننویس اینجا هم زود زود بیا عکس بذار

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.