حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

افق های پیش رو

قندون قشنگ ما هفته ی پیش افتاد و شکست . 


در حالیکه نصف راه رو با هم رفته بودیم یعنی در هفته ی 13 بارداری قلب نازنینش ایستاد . 


خواهش کرده بودم و می کنم که دلداریم ندین ، با دلداری دادن زخمم تازه می مونه . من خوبم ، به زندگی برگشتم . با وجودی که تا آخر این هفته استراحت داشتم ولی امروز اومدم سرکار . 

و همین امروز صبح کوچه ی دلم رو با ریسه ی امید چراغونی کردم و به سوی زندگی جدید راه افتادم .

این شروع پیوند دوباره ای برای من و آقای خواستگار بود . درست از همین امروز با قلم جدیدی دفتر زندگی مون رو می نویسیم . 


هنوز هم خدایی دارم که نعمت بخشنده ی رحم گستره ، که دست گیر و نوازشگر و رامشگر دل های نا آرومه ، که بزرگتر از او نیست و تواناتر از او نیست .خودش می دونه که هیچ چیزی رو به آسونی به من نداده و باز خودش بهتر می دونه که هر چیزی رو با منتهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای همت خویش و با دعا و ورد سحری ازش گرفتم و اون سخاوتمندترین آفریدگار هستی همواره با گشاده دستی مشت ها و جیب هام رو پر کرده از نعمت های بی نظیرش .من که همیشه بر سر خوان نعمتش سیر خورده ام و به شایستگی پذیرایی شده ام . 

یا ارحم الراحمین ، یا ذوالجلال و الاکرام ، ای نزدیک تر از من به خودم باز هم بر سر قرار همیشگی تو به آیین خودت ، من به آیین خودم . من بر سر این در می کوبم و تو  با رحم گستری در بگشا . بر همه ی بندگانی که جز بر در آستان تو در نمی کوبند در بگشا ...

تا حالا امتحان کردین ؟

من امروز صبح دونه دونه چیزهایی رو که با تلاش خودم تو زندگی بدست آوردم رو شمردم و از خودم و از خداوندگاری که توان تلاش و قابلیت و استعداد به دست آوردنشون رو به من داده تشکر کردم  . خیلی لذت بخش بود یادآوری اینکه چه عالمه چیز سهم من از این هستی بوده که می باید با زحمت و تلاش بهشون می رسیدم که رسیدم شکر خدا . 

مثل همیشه بخش عمده ای از خوشبختی هام رو به پشتوانه ی دعای خیر و انرژی های مثبت و لطف و محبت دوستان نازنین و قلب های بلورین خواننده های این وبلاگ دارم . از این همه عشقی که به کائنات می ورزید و خدا رو شکر شامل حال من هم همیشه بوده و شده خاضعانه ممنونم ، قلب های باصفاتون رو می بوسم ، به احترام دست های مهربونی که وجودم رو ، زندگیم رو ، قلبم رو پر از امید کرده و می کنه تعظیم می کنم . پاک ترین و زلال ترین دخترکان و بانوان این سرزمین همراهان من در طول مدتی که دلاک حموم زنونه شدم بوده اند . باز هم مثل همیشه به دعاهاتون محتاجم و دعاگوتون هستم . 

نظرات 90 + ارسال نظر
هورامانی دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 03:44

باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای تحویل دهی خواه با فرزندی خوب،خواه با باغچه ای سرسبز ،خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی و اینکه بدانی حتی فقط یک نفر
با بودن تو ساده تر نفس کشیده است
یعنی تو موفق شده ای...
خیلی اهل کامنت گذاشتن نیستم اما وقتی این متن رو خوندم و به شدت یاد شما افتادم حس کردم باید اون کامنت رو بزارم و اون دعا رو کنم.بله باید ایمان در وجود آدم باشه که بتونه برگرده و باعثش شما بودی که درست در بدترین شرایط زندگیم اینو بهم یادآوری کردید.کی میدونه اگه با وب شما آشنا نشده بودم الان کجا بودم.
نمیخوام زیادی فیلم هندیش کنم غرض از مزاحمت این بود که اطلاع بدم پشت این صفحه مجازی یک نفر به خاطر بودن شما داره راحت تر نفس میکشه و شما موفق شدید

تا آخر عمر باید که سر از سجیده ی شکر برندارم اگر اینطور باشه . متشکرم از این همه محبت . همیشه هر نفست با عشق و احساس رضایت از زندگی باشه عزیز دلم

الهه ی خاموشی یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 22:49

سلام مجدد به دلاک عزیز...
نمیدونم کامنت قبلی من برای شما امده یا نه ...
می خواستم در ادامه اون و در توضیح پاسخی که برای یکی از دوستان در خصوص سقط سختی که بدون کورتاژ داشتید براتون بگم ...چرا که دقیقا در همین شرایط هستم ...
اما مطمئن نیستم کامنت قبلی آمده باشه ...

اومده عزیزم دارم کم کم تایید می کنم خیلی شرمنده ام برای این تاخیر

ارام یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 21:33

دلاک عزیز هیچوقت برات کامنت نذاشتم اما حالا میذارم .دکترها بعد شش سال دوندگی گفتن به هیچ وجه من الوجوهی باردار نمیشی جز میکروانجکشن!!!!!منم چاره ای نداشتم و تن داوم بعد از شش بار میکرو یا بهتر بگم شکنجه الهی صاحب یه پس شدم....اما صبر کن اصل ماجرا این نبود..پسرم هفت ماهه شد که در کمال شوک و ناباوری طبیعی باردار سدم و دخترم ثحیح سلامت اومد بغلم.به قول دکترم فقط سکوووووت هیچ توجیه علمی و پزشکی نداشت این جریان.خدایا به داده و ندادهات شکر

فکر می کنم وقتی خیالت راحت شد و استرس از روت برداشته شد خدا این لطف رو شامل حالت کرد . مبارکت باشه حضور هر دوتاشون خدا بهت ببخشه الهی

پری یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 10:24 http://mavatorobche.persianblog.ir

دلاک عزیزم این نیز بگذرد.دوستت دارم .مراقب خودت باش و راضی باش به زضای خودش.

مرسی از مهربونی ات

نازآفرین(میس نازی اینستا) یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 00:18

من بار اوله توی این چند سال کامنت میذارم
پنج‌شنله دارم میرم مشهد
حتما برای آرامش دلت و‌شادی خونوادت دعا میکنم

نمی دونم چه طور این محبت بزرگت رو جبران کنم . به شدت به انرژی ایمانت از حرم نیاز دارم

سایرا شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 19:49 http://2khtari-bename-saira.blogsky.com

آره که میشه

من همیشه به جای دوستای وبلاگیم نماز میخوم ولی از این دفعه از بن دل اسمتو میارم عزیز دلم

خیلی دوست دارم خانمی

این لطفت برام بی نهایت ارزشمنده بی نهایت . ممنونم که به یادم هستی مرسی که با نهایت محبت برام مهربونی می کنی خدا مهربونیش رو در حقت تموم کنه دختر خوب

الی شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 15:10

پس نظر من کوش دلاک جان؟؟؟

من نزدیک 130 تا کامنت تایید نشده دارم شاید بین اونها باشه

نی نی شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 13:55

سلام
دنیا با همه زیبایی هاش گاه گاهی چنان بی رحم میشه و یه تکونی به ادم میده که همیشه اونجوری که میخواهی نمیشه
شکر گذار باش بلاخره بعد از برنامه قبلیت مجددا ازدواج کردی حالا گاماس گاماس

درسته همیشه اون جوری که ما میخواهیم نمیشه

ط±ط²ط§ شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 12:54

فقط میتونم بگم این نیز بگذرد
من به شما بانوی محکم افتخار میکنم

ممنونم دوست خوبم

سایرا شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 05:23 http://2khtari-bename-saira.blogsky.com

قدیما میگفتن بچه اول مال کلاغه :خجالت
روحیت ستودنیه

من ازت خیلی چیزا یاد گرفتم دوست عزیزم
نامتو در ذهنمثبت میکنم و هر وقت برم حرم به طر ویزه برات دعا میکنم

روزهایی در پیش روت پر از شادی و نشاط

یعنی میشه تو حرم برام دعا کنی ؟ یعنی میشه اینقدر خدا دوستم داشته باشه ؟

Homeyra شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 00:54

don't worry.try again.توقندون بازم قند هست

لیمو شیرین جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 22:19 http://Like-nobody.blogfa.com

انگشتم لغزید روی حروف که شروع کنم به دلداری دادن....یادم افتاد دلداری رو دوست نداری،پس فقط سکوت میکنم و دعا میکنم در این ماه و برسر سفره افطار.برای تو، خودم و همه...

برای دعاهای قشنگی که برای همه می کنی ازت ممنونم ایشاالا که به خواسته های قلبت برسی

آبانه جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 13:05

دلداری نمیدم. پستت رو که خوندم دیدم تو باید دلداری بدی به من. من خیلی ضعیفم تو این جور موارد
خواهرم بهم گفت. تو اینستات خونده بود. و من خیلی ناراحت شدم اما ترجیح دادم نیام و شلوغ کاری کنم.
خدا رو صدهزار مرتبه شکر که ایمانت قویه. هیییچ کار خدا بی خکمت نیست. کاش استراحتت رو میکردی. شاید درون بدنت نیاز به استراحت داشت
بگذریم
یه وقتی رو هم واسه ما بگذار خانوم. دلمون تنگ شده. دوست داشتی قبل از اذان هم بیای کافه خبر بده من میام که واسه افطار پیش همسرت باشی.

تو ضعیفی ؟؟؟ تو چنان مقتدارنه زندگی رو تو مشتت گرفتی که بدبخت داره التماس می کنه آبانه تو رو خدا غلط کردم قول میدم تا آخر دنیا رام تو باشم ...
منم دلم برات تنگ شده حتما یه برنامه میذاریم

دلربا پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 22:44

افرین به دوست گل وصبورم ...شکرنعمت تعمتت افزون کند..زندگی صحنه ازموده شدنه

ممنونم دلربای مهربون

مانا پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 15:18

عزیزم نمیدونم چی بگم حرف زیاده اینکه چرابه بقیه راحت داده اینکه چراشماکه انقدعاشق فرزندی این اتفاق بایدبیفته و...،امادرنهایت وقتی لنده ایم بایدفقط بگیم چشم

من با اون بخش به بقیه راحت داده ی کامنتت مشکل دارم .
اولا از کجا معلوم که در آینده من هم به راحتی بچه دار نشم ؟
دوما از کجا معلوم که به بقیه همونقدر راحت که به نظر ما میاد راحت داده ؟
نکنه ما آنقدر محو تماشای راحتی های زندگی دیگران شدیم که سختی هاشون رو نمی بینیم ؟
راستش رو بخوای من هر چی تو دوروبریهای خودم نگاه می کنم نمی تونم کسی رو پیدا کنم که به راحتی به چیزی یا جایی رسیده باشه . واقعا خیلی دقت کردم مگر تو رویایی که ما از داستان دیگران داریم تو زندگی واقعی همه دارن برای رسیدن به آسایش و آرامش تلاش می کنن . و بسته به تلاششون بهره ای می برن از این زندگی
دلم میخواد اگه مخالف نظر منی بیشتر باهم گپ بزنیم

کیانا پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 14:11

سلام عزیزم
امیدوارم به زودی خدا یک نی نی خوب و خوشگل و سالم بهت بده .اصلا اصلا نگران نباش من متوجه نشدم علت سقط شما چی بود !؟.احیانا این موضوع ربطی به فیبروم یا میوم ها نداشت !؟یعنی امکان داره خدای نکرده اون موجودات مزاحم باعث این اتفاق ناخوشایند شده باشن !؟

ممنونم کیانای اسم قشنگ !!!
در مورد این اتفاق توضیح مفصل میدم نه هیچ ارتباطی به فیبروم ها نداشته موضوع

Samira پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 10:47

با کلی روزای روشن

آیسان پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 08:12

سلام فکر کن بعد از 2 سال شایدم بیشتر یادت بیفته یه وبلاگی بود که یه زمانی دنبالش می کردی. بعد اونوقت بعد از سحری و نماز صبح میشنی به سرچ کردن و خونه جدید رو پیدا کردن و جسته و گریخته احوالی پرسیدن.
خلاصه که خوشحال شدم از دوباره خوندنت و دعاگویتان هستم دعاگویم باشید

به به دعای بعد از سحرت شامل حال من شده خیلی خوشبختم
اطاعت امر هر چی از خدا میخوای بهت ببخشه

ریحانه پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 04:56

شاد باشی مهربون پرانرژی!

قربونت برم مهربونتر و پر انرژی تر !

خاموش پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 02:22

سلام دلاک نازنین... بزرگ شدن و رشد روحی شما رو به وضوح توی این پست و جواب کامنتهای دوستان دارم میبینم. از خدا برای منم آرامش طلب کن که خیلی ممنونت میشم و خیلی نیازمندش هستم. خوش به سعادتت که راه درست زندگی رو بلدی.

دوست عزیزم کاش اینطور می بود که راه درست زندگی رو بلد می بودم اما من هم مثل همه خیلی وقت ها راه رو اشتباه میرم اما خدایی دارم که با دیده ی اغماض تند و تند برامون دوربرگردون میذاره تو مسیر

فرح پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 02:05

سلام.با گوشت وپوست وجونم درک میکنم که میگید خدا هرچی داده بهتون سخت داده دقیقا منم وضعیتم همینه انگار سیستم رهاش کنم بهتر جواب میده اما وقتی بهم عطامیشه برای شما شاکربودنه برای من دیگه بی تفاوتیه ومزش رفته.هرپست شمادرس برامن سپاس

فرح جان البته من رهاش نمی کنم هر چی اون سخت تر می بخشه من سخت تر از اون به درگاهش رو میارم برای همین لذت بخشش برام به اندازه ی خواهش هام بزرگ میشه .
ما که سر از حکمت دنیا در نمی آریم پس بهتره با داشته هامون زندگی کنیم تا زمانش برسه و تقدیرش بر این قرار بگیره که نظر لطفش شامل حامل من بشه

هورامانی پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 00:47

میدونی دلاک جون همین الان از ته دلم از خدای بزرگ میخوام به حق این حجم از صبری و ایمانی که به ما یاد دادی.اینبار خدای مهربان روال طبیعیش رو پیش نگیره و به آسون ترین شکل ممکن و به راحتی قندون جدیدی رو تو دلت جا کنه از شوق بغل گرفتن قندونت ما لبریز انرژی های مثبت ارسالیت بشیم

من به شما صبر و ایمان یاد دادم ؟ میخوای منو بغضو کنی ؟
تو خودت وجودت لبالب از ایمان بوده با خوندن تجربیات زندگی من دلت لرزیده ... ممنون که محبت داری

سمیه چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 22:10

تو خیلی خوبی دختر جان خیلیییییییی. مطمئنم خدا داره یه خوبشو برات سوا میکنه

چطور برای ما درهمه برای خدا سوا کردنیه ؟ چه معنی داره این پارتی بازی ؟

F.Gh چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 17:18

امیدوارم که همینقدر روحیه تون خوب بمونه و برای قندون بعدی ام از جشن و سوپرایز کم نذارین.

نکته ی جالبی بود . نمی دونم شاید خست بیشتری به خرج بدم .

فیروزه چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 16:09

سلام منم بارداری اولم همینطور شد . از اول لک بینی داشتم . سه ماهگی سقط شد و بسیار هم سقط طاقت فرسایی داشتم ، ولی دکترم جمله خوبی گفت . " جنین اگه سالم باشه توپ هم در کنن چیزیش نمیشه ولی جنین ناسالم هر کاری هم بکنی سقط میشه . خدا رو شکر کن که حتما صلاح نبوده . . خودش به موقع هدیه الهی رو به شما میده

به خدا من به صلاحش معتقد و راضیم اما داستان این سقط جانفرسا به این دلیل که دکتر ترجیح میده عمل کورتاژ رو انجام نده جون منو گرفته نزدیک یکماهه

گلسا چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 14:13

عزیز دل سلام.همیشخ تحسینت میکنم.کاش منم بتونم مثل تو مقاوم و قوی بشم.خیلی دوستت دارم و برات احترام قایلم. امیدوارم همیشه دلت شاد و لبت خندان باشه بانو

این حس متقابله . همه ی شما برام محترمید

مرجان چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 13:11

چه عالی چه روحیه خوبی...
3 روز پیش مجبور به از دست دادن جنین 18 هفته ای به خاطر مشکل تریزومی شدیم و هنوز تو شوک و غمش هستیم. اومدم وبلاگت ببینم حال وروزت چطوره یه کم جو نی نیانه بگیرم دیدم اینو نوشتی...
کاش ما هم بتونیم پذیرش و آرامش تو رو داشته باشیم. واقعا ستودنی هستی

اوه خدای من 18 هفته ؟؟؟ خدا خودش بهت صبر بده . خیلی متاسفم واقعا نمی دونم چی بگم کاش می تونستم بغلت کنم .
می دونم اگه بگم صلاح خدا بوده ، اگه بگم شاید بدتر از این پیش می اومد یا هر چیز دیگه ای از غمت چیزی کم نمیشه
فقط به دستهای ارحم الراحمین میسپارمت . در پناه خودش باشی ، نظرکرده و عزیزدردونه ی خودش باشی ، چشم ازت برنداره ، لحظه به لحظه با سرانگشتان نوازشگرش روحت رو نوازش کنه

مدا چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 12:16

هیچوقت خوشبختی و سرخوشیتو فریاد نکش حدیث داریم که نه از خوشیهای دنیا زیاد شاد شو و نه از غمش زیاد غمگین.ترکها عادتی دارن که خبر بارداری حتی روزهای اول نوزادی بچه شونو زیاد جار نمی زنن و عمومیش نمی کنن چون معتقدند که یمن خوبی نداره.

هر کس عقیده ای داره و عقیده اش محترمه . خوشی های زندگیت پایدار و روزافزون

هستی چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 11:25

تبریک میگم بهت بابت این طرز فکر ،‌واقعا عالیه ،‌اینکه توکلت به خدا باشه.

عاقبت بخیری و خوشبختی رو برات آرزو میکنم

متشکرم هستی مهروبن خدا حفظت کنه

آبگینه چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 09:20 http://abginehman.blogfa.com

اگه من بودم به این زودی ها رو به راه نمیشدم
ان شاالله خداوند پاداش این صبوریت رو میده

خدا نکنه که برای هیچ کس پیش بیاد . ولی مطمئنم تو هم تو شرایط بد زندگیت مقاوم بودی صبور بودی سختی ها رو پشت سر گذاشتی خودت رو دست کم نگیر

هما چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 09:14

در این چند سال که دارم وبلاگ تونو میخونم بارها وبارها آیه
5و6 سوره انشراح را تفسیر کردین. {فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (5) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (6) }

منم واقعا با تمام وجودم فهمیدم که به یقین با (هر) سختى آسانى است! (5)(آرى) مسلما با (هر) سختى آسانى است، (6)
ممنونم.

درست میگی کامنتت برام تذکر بود ممنون در پناه خدا باشی

مهری چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 02:09

خوشحالم که شما یه زن قوی و محکمی . توکل به خدا و به امید روزای عالی براتون

ایشاالا که اینطور باشه محبت داری عزیزم

Setareh چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 01:53 http://san-arm.blogsky.com

اولا که خداروشکر که انقد خوب مدیریت کردی اوضاعت رو
دوم اینکه خداقوت میگم بهت برای رسیدن به افق هایی که پیش رو داری
سوم اینکه واقعن ارون افرادی هستی که همیشه به یادتم و دعاگوتم
و چهارم اینکه مثل همیشه بهترین هارو برات از خدا میخوام و مطمئنم ب بهترین ها میرسی

از صمیم قلبم خدا رو شکر می کنم که تو دعاهاتون هستم . بواسطه ی دعاهای شما هر لحظه زندگیم لبریز از خیر و برکت الهیه نمی دونم چطور باید از محبتت تشکر کنم خدا خودش برات جبران کنه

مریم چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 01:19

سلام عزیزم ،من تقریبا خواننده ی خاموشم .
احساس کردم اگر اوضاع همین طوری بماند دق می کنم ...
اوضاع همان طور ماند و دق نکردم !
همه مان اینگونه ایم . لحظه های گَندی داریم که تا مرز سکته پیش میرویم !
اما میگذرد.
هیچ وقت حرف سربازی که بدون پا هایش از جنگ برگشت را فراموش نمیکنم :
" من فوتبالیست خوبی بودم ! اولش برای پاهایم هر شب گریه میکردم ، تا فهمیدم خدا دوست داره من شطرنج باز خوبی باشم .
راه دیگه ای وجود نداره پس یا علی بگو

چه مطلب جالبی کاش بدونیم خدا ازمون چی میخواد . مرسی از یاد آوری قشنگت مریم گل

لیلا شبهای مهتابی سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 23:10 http://www.yalda4000.blogfa.com

عاشق قلب مهربونتم...سلامت باشی عزیزم.....میدونم خدا همه جوره هواتو داره...

هوای همه مون رو داشته باشه الهی

فرساد سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 15:21

سلام خانم محکم و استوار
انشالله همیشه شاد و سلامت و پرامید باشی
زندگی داستان پیچیده ای هست که در همه پیچ و خم هاش اتفاق های خوب و ارزوها مخفی شدن،‌باید با جاده زندگی پیچ خورد تا هر اتفاق خوب و آرزویی را پیدا کرد
شاید تعبیر بچه گانه ای باشد ولی واقعا به این نتیجه نرسیدی
بعد از هر پیچ سختی یک اتفاق خوب قایم شده
منتظر روزهای خوب و خبرهای خوبت هستیم

روزهای خوب برای همه ی مردم ایشاالا . من هم برای تو شادی و تندرستی آرزو می کنم

هدی سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 15:04

سلام دلاک مهربون و عزیزم
ان شاالله خدا بهنترین ها را براتون رقم بزنه
منم بچه اولم هفته نوزدهم بارداری سقط شد واقعا خیلی برام سخت بود انگار جیگرم اتیش گرفت
دلاک جونم غسل صبر کن خیلی تاثیر داره سوره والعصر خیلی بخوان دلت رو اروم میکنه

چه توصیه های مهربونیییییی . واقعا سخت بوده آفرین که از پسش براومدی هر وقت خدا خودش برات مقدر کنه سالم ترین نی نی دنیا رو تو دامنت میذاره ...

Farkhondeh سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 15:03

Dallak e aziz khodavand inbar dastat o mohkam tar migire

الهی آمین . ایشاالا که دست همه مون رو بگیره و هرگز رها نکنه

بهار سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 14:59 http://www.baharozendegi.blogsky.com

قربون دلاک محکم و سخت کوش.

تکبیرررررررررررررررررررررررر

نگار سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 14:33

سلام واقعا ناراحت شدم اما هر اتفاقى حکمتى در ان نهفته است
تا خدا نخواد برگ از درخت نمیفته
انشا ا... در اینده اى نزدیک این حس و حال خوب را تجربه میکنى

پناه بر خودش ... برای تو هم بهترینها رو رقم بزنه

سر سبزی دشت سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 09:33

سلام عزیزم خیلی خوشحالم که اینقدر اعتقادت به خدا قوی هستش میدونم سخته برات ولی حتما حمکتی تو کار خدا بوده مطمن باش در آینده ای زدیک دوباره بهت خدا یک جنین کوچک هدیه میده و تو لذت مادر شدن را خواهی چشید چون امیدت رو به خدا از دست ندادی ونمیدی خیلی خوشحالم که با وبلاگ تو شیر زن اشنا شدم تو افتخار همه زن های هستی خدا به داشتن بنده ای مثل تو افتخار میکنه امیدوارم خیلی زود خبر دوباره باردار شدنت رو بزاری با تو هم کاملا موافقم که به اون خانم گفتی که اگه تو پایان چهار ماهگی هم خبر باردارشدنت رو میداری اگه این اتفاق میخواست بیفته می افتاد اگه خدا بخواد نگه داره نگه میداره اگه نخواد همه نه پس همه چیز رو بسپار به خدا

یکی منو بگیره من دارم از ابرها هم رد میشم ...
دوست خوبم و همراه مهربونم این محبت از قلب پاک و زلال خودت برمیاد که دیگران رو اینطور می بینی ممنونم که به دنیا عشق میدی و محبت هدیه می کنی لطف داری خدا حفظت کنه . من واقعا تسلیم تسلیم تسلیمم مث برگی روی رود ...
برای تو هم خیرترین خیرات رو پیش بیاره

خاله ریزه سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 09:22 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

منم تجربشو داشتم. خدا رو شکر که خوبی. منم دقیقا همینکارو کردم و سریع خودمو جمع کردم و نا امیدی به دلم راه ندادم. انشاءالله به زودی زود دامنت سبز میشه

خدا به تو هم نی نی های سالم و خوش آتیه عطا کنه . زنده باد بر تو

الی سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 04:47

سلام،خواننده خاموش هستم،منم درست هم ماه شماتجربه ی مشترکی باشماداشتم،دوسال ونیم پیش،بااین تفاوت که دراثرضربه ای که به شکمم خوردباعث این اتفاق تلخ برام شد،امابرای شمابانوی خوش قلب ومهربون،آرزوی بهترین هارومیکنم،نگاه مهربان خداهمراه همیشگی لحظاتت عزیزم،دلت شاد

چقدر متاسف شدم ! خدا یک دنیا آرامش و شادی سر راهت بذاره

mahnaz سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 04:30

سرن سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 02:56 http://serendarsokoot.blogsky.com/

همه ما مثل سربازانی هستیم که باید از وسط یه لشگر جون سالم به در ببریم!عبور می کنیم با زخم هایی برتن! اما در آخر می بینیم که ارزششو داشت!
خوب من الان خیلی دلم شکست! با همه نابلدیم دوست دارم یه چیزی بگم الان! اصلا الان نیاز دارم تو بیای من رو آروم کنی!

قربونت برم تو فرماندهی ! می دونم چقدر در برابر سختی های این زندگی مقاومت کردی و روز به روز دلت رو پهناورتر کردی تا مشکلات به چشم نیان ...
خدا همه ی سختی هات رو با خوشی ها و شادی ها و عاقبت به خیری گیلانشاه جبران کنه . خدا برات بسازه سرن خوش قلب و مهربون من

آیدا سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 01:17

یعنی عاشقتم دلاک ..

دل به دل راه داره

خواهر شما سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 01:11

سلام عزیزم. خواننده خاموشتون هستم. اولا آفرین به شما که با این مساله خوب کنار اومدین. چون خودم تجربه اش رو دارم کاملا درکتون میکنم. اصلا اصلا هم نگران نباشین. من تو بارداری دومم و زن داداش و خواهر زاده ام تو بارداری اولشون متاسفانه این مشکل برامون پیش اومده ولی شکر خدا هر سه مون با فاصله کمتر از یک سال از سقط بچه دار شده ایم اونهم با بارداری کاملا طبیعی. دکترم میگفتن سقط بدون دلیل در سالهای اخیر بعلت تغذیه های مصنوعی و سرشار از مواد نگهدارنده و همینطور امواج زیاد در محیطهای زندگی خییلی بیشتر شده. ولی مطمین باشین خیلی زود خدا یک نی نی ناز و تپلی تو دامنتو ن میذاره. مواظب خودتون باشین.

خواهر خوب و مهربونم می دونی کامنتت برام چه حکمی داشت ؟
انگار با کلماتت منو در آغوش گرفتی ، موهام رو نوازش کردی و آروم آروم شدم . به چه زبونی باید ازت تشکر کنم ؟ نمی دونم
خدا همه ی عزیزانت رو برات حفظ کنه .

مینا سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 00:08

از قدیم گفتن بچه اول مال کلاغهاس!!!!




من پارسال فرزندمو از دست دادم ،،،تو ٨ هفتگی گفتن جنینت غیر طبیعیه و باید از تو شکمت در بیاریم و ممکنه مول باشه ک ممکنه ب بافت رحم دست اندازی کنه و حتی نیاز ب شیمی درمانی باشه !!!!



ولی امسال و الان میوه دلم دوباره در شیش هفته اس!!!


امید همیشه زنده اس

الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی شکر به حق حرمت این ماه عزیز که خدا یه فرزند صحیح و سالم و خوش آتیه تو دامنت بذاره . مراقب خودت باش

مریم دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 23:28

دلاک عزیزم خدا هیچی هم که به تونداده باشه یه قلب وسیع ویک ایمان قوی بهت داده که میتونی اینقدر محکم وقوی باشی.اولش از دیدن پیامت خیلی ناراحت شدم ولی وقتی تا اخرمتنت خوندم بهت غبطه خوردم که از پس همچین امتحان سختی براومدی ..دوباره لبخند خدارو تو رندگیت خواهی دید

اون لبخند خدا رو گدایی می کنم هر لحظه و هر ثانیه
خدا تو رو هم در پناه خودش قرص و محکم نگه داره

افسانه دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 23:23

براتون روزهایی پر از امید شادی سلامتی و توکل آرزو دارم

به همچنین . ممنونم از مهربونیت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.