حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

نذاشتم جاش مث آبله یه عمر رو صورتم بمونه

خواهرم با دوستهاش مهمونی  بودن ، بحث از مشکلات و حاشیه های ارتباط با خانواده ی همسر بوده و طبق معمول هر کدوم از دخترها دل پردردی داشتن ، در خلال بحث داغ دخترها و گله و شکایتها خواهر یه خط در میون می گفته دلاک ما تو این موقعیت این کار رو می کنه ، دلاک ما اینو میگه و ... تا اینکه یکی از دخترها ( که دوست خانوادگی ما هم محسوب میشه و در جریان تمام فراز و نشیب های خانواده های همدیگه هستیم ) بر میگرده به خواهر میگه خب عزیزم تو این شانس رو داشتی که خواهرت یه بار طلاق گرفته !!! حالا تجربیاتش رو به تو یاد میده و تو سیاست هات رو از اون یاد می گیری ولی ما چی ؟ ما همه مامان هامون ساده و بی سیاست بودن از کی می خواستیم این چیزها رو یاد بگیریم ؟

قاعدتا با شنیدن این حرف باید ناراحت می شدم اما از شما چه پنهون ذوق کردم ! ذوق کردم که چقدر سعادت داشتم که اشتباه های بزرگ زندگی من چراغ راه اطرافیانم شده . ذوق کردم که انگ طلاق نه تنها  از من یه موجود مفلوک نساخت  بلکه نقطه ی عطف و اهرم قدرت زندگی من شد . 


صد البته که لطف و عنایت خدا همیشه راه رو برام هموار کرده و می کنه .

نظرات 20 + ارسال نظر
مامی دوقلوها شنبه 10 مهر 1395 ساعت 08:30

چقدر خوبه ارزش گذاشتن به باورهای خودمون

بله همینطوره

غ ـزل چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 11:46 http://life-time.blogsky.com/

راستی راهکارهات برای مادر خانه دار رو برامون بنویس

چشم دارم ویرایش می کنم

غ ـزل چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 11:44 http://life-time.blogsky.com/

عاشق نوع تفکر و نوع نگاهتم به زندگی
یه وقتایی نوشته هاتو که میخونم میبینم چقدر بعضی نقطه ضعفهام شبیه نقطه ضعفهای دلاکه
اما اونو ببین چطور به قضیه نگاه میکنه منو ببین
و در مورد این نوشته با وجود آرامشم مطمئنم هنوز خودم رو برای خطایی که بزرگترین خطای زندگیم میدونم هنوز نتونستم ببخشم
دلم میخواد تغییر کنم و بشم اونی که دوست دارم اما همتم خیلی کمه. در حالیکه تلاش لازمه تغییره
بهت تبریک میگم که اینقدر مثبت نگاه میکنی

پیشنهاد می کنم خودت رو تشویق کنی به هر زوری که هست نذار مرداب بمونی

نرگس سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 09:44 http://azargan.blogsky.com

سلام عزیزم خداروشکر تکنستی تاثیر گذارباشی ودرس بدی به عزیزانت با رفتارومنشت ایشالا سلامت باشی ماهم از شما بیاموزیم مهربون

قربونت برم نرگس مهربون خوشبختیت آرزومه

فروغ سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 08:16

دلاک سلام
من هم نیاز دارم به نوشته هات.

محبت داری اطاعت امر

نسرین دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 20:49

ن هم میخوام ازت خواهش کنم تجربیاتت را با ما هم در میان بذاری. یه پیشنهاد هم برای شروع داشتم: با توجه به حرفای شما،من برداشت کردم که آقای خواستگار و مادرش با توجه به اینکه سالها تنهایی باهم زندگی کردند، باید خیلی وابسته باشند، برامون بگو چطور مدیریت کردی که آقای خواستگار مامانم مامانم نکنه
مثلا تعطیلات عید گفتید کاری کردید که فقط یک روز همه خونه شما بودند، چطور این کار را بدون ناراحتی انجام دادید

آفرین بهت که حرفهای ناگفته رو از بین سطور نانوشته می خونی ...
صبوری فراوون میخواد تدبیر و سیاست زیرپوستی میخواد و کوتاه نیومدن از مواضع خودت
البته ریزه کاری زیاد داره باید با دوستی و محبت شربت بدمزه رو به باید به خورد بچه بدی حالا میگم

سلام عزیزم......همچنان میخونمت

لیلای عزیز دل می تونی برام ایمیل بزنی ؟ من که نمی تونم اینجا جواب سوالت رو بدم

آشتی دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 15:24

دو نفر که با هم یه زندگی رو شروع می کنند، یا با هم ادامه میدن، یا نمیتونند و کات می کنند. به همین سادگی.
تازه به نظر من خیلی ها هم هستند که تو بدبختی خودشون می مونند و ادامه میدن. اون کسی که تموم میکنه به امید یه زندگی جدید و همه چی رو از اول شروع میکنه، بسیار شجاعه.
و تو شجاعی.
به نظر من، به همین سادگیه. بعدش هم بهتره قشنگتر حرف بزنیم. یعنی چی تو شانس داشتی خواهرت طلاق گرفته!!!!!!!!!!!!

والله نمی دونم اسمش شجاعت باشه یا نه ولی در مورد من ادامه ندادن حماقت قطعا تعبیر دقیقیه

mahnaz دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 02:20

man ham hamin tajrobaro dashtam, va mesle to khoshhalam ke zendegi enghadr behem forsate roshd kardan ro dade :)

تبریک میگم بهت مهناز عزیز که اینقدر قوی بودی

یه مادر خانه دار یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 23:10

دلاک جان من یه مشکل بزرگ دارم که خیلی خیلی اذیت میشم .. خانواده همسر من و خانواده خودمن هردو تقریبا نیازمندن همسرم خداروشکر وضع مالیش بهخاطر سمت کاریش خوبه به مادرش خواهرش خرجی میده برادر خواهراشو ساپورت میکنه شدید براهمشون کمک بوده خونه و ماشین خریده .. ولی خداشاهده به مادرمن با 6تا دختر یتیم تاحالا کمکی نکرده خودشو دلسوز جا میزنه ولی قاطی نمیشه تو هیچ موردشون کلا ادم با سیاستیه خواهرو برادرمن پول بخوان پول نمیده یا اگرم بده به سختی میده یه تومن نهایت اونم سخت پیگیره زود پسش بدن خیلی باهاش حرف زدم خیلی جاها شده مقایسه کردم پای خدارو وسط کشیدم گفتم بهشون کمک کن اوناهم ازمن توقع دارن من دخترو خواهرشونم هزارتا التماس دیگه فقط جواب شنیدم ندارم مسایل دیگران رو وارد زندگیمون نکن اوقات تلخی نکن هرکی نداره خودش میره جور میکنه یا با شرایطش میسازه .. من خاک برسرم خونه دار فقط تو تنهاییم گریه میکنم احساس بد بختی و توسری خور بودن و رند بودن خانواده شوهر رو دارم .. خداقهرش نگیره یهوقت دوتا بچه دارم هرچیم به خانوادش داده حلال و خوششون ولی خودت میفهمی چی میگم من چکار باید کنم

مادر عزیز من باید بدونم که شما پول جداگانه ای برای هزینه های شخصی خودت می گیری یا نه ؟
پس انداز شخصی داری یا نه ؟
آیا تو زندگی همه چیز برای خودت و بچه هات فراهمه و مازاد بر اون رو همسرت برای خانواده اش خرج می کنه یا نه ؟
وقتی همسرت برای خانواده ات کاری انجام میده تو واکنشت چیه ؟ چقدر تشکر می کنی ؟ چه اندازه تشویقش می کنی ؟
کلا چقدر بهش احترام میذاری ؟
وقتی برای خانواده اش خونه خرید تو چه واکنشی نشون دادی ؟
یه مطلب مهم اینه که سطح توقعاتت با سطح درآمد همسرت همخونی داره یا نه ؟
خواسته های مالی خودت رو به همسرت میگی یا نه ؟
ببخشید من باید این مسایل مهم رو بدونم تا نظر بدم .
ولی نگران نباش و احساس توسری خور بودن نکن من بهت میگم گاماس گاماس چی کار بکنی

زهرا مهتاب گون یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 19:10

سلام دلاک عزیزم ، من هم به شما افتخار می کنم.همیشه سالم و سربلند باشی

تو همینطور زهرای نازنین و گل . روبراهی ؟

آبگینه یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 14:47 http://abginehman.blogfa.com

دوسته خواهرت میتونست بهتر بیان کنه اما مهم برداشت خودت بوده
بنظره من کلا اگه خانواده همسر آدمای سالمی از لحاظ روحی باشن مشکلی پیش نمیارن وگرنه هرگونه تلاشی رو میکنن که یه مساله ای پیش بیاد. پس ان شاالله مشکلات روحی همه آدما حل بشه

آبگینه جان من نظرم اینه که همیشه اختلاف نظر وجود داره برخورد و دید من به مشکل می تونه به حلش کمک کنه یا گره کور بهش بزنه .
متاسفانه مهارت حل مساله رو ما بلد نیستیم تو تربیتمون نیست یا فرار می کنیم یا حمله می کنیم

ساناز یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 11:50

خیلی بدجنسیه اما به نظرم اول این جمله یه اییییششش هم گفته و نشیمنگاهش رو که میسوخته یه وری کرده

نه عزیزم اون خانم بسیار دختر خوبیه هیچ منظور بدی نداشته صرفا خواسته بگه که این اتفاق یه تجربه سودمند برای شما بوده

شهره یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 11:40

حالا اگه وقتشو دادری دلاک جان میشه خواهش کنم هر دفعه یه موضوعی مطرح و راه حلشو با توجه به تجربت بهمون اموزش بدی. ممنون

اگه موضوعی براتون جذاب تره بهم بگید اینجوری دستم بازتره

هدی یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 11:26

سلامممممم دلاک قشنگممممممممممممم

سلام به روی ماهت

سمیرا یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 11:14 http://sama92.blogfa.com

منتظرم لینکت کنم...

خواهش می کنم

سمیرا یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 11:13 http://sama92.blogfa.com

سلام من سمیرام
سه روزی طول کشد تا تموم نوشته هات رو بخونم

به جرات می تونم بگم حرفات تاثیرگذار بودن برام
ازحکایت صدیقه خانوم تا ماجرای عمل مادر تا قصه کوتاه قندون وخانه داری ومهمون داری وخونه وزندگی جدید وافکاری که تو محور خودت می چرخن
چه خوب که تغییرات رو خوب انجام میدی ومی دونم که در پس همه شون یه تجربه وسختی رو گذروندی
چه خوب که خودت رو قضاوت میکنی وانتظارت از بقیه کمه وخودت برای راحتی خودت تلاش میکنی
برعکس من که خیلی نقطه ضعف تو خودم میبینم این اواخربا یه اتفاقکه هنوز هضمش نکردم وفرصت نوشتن پیدانکردم وهمینطور خوندن چند تا نوشته والبته بیشتر نوشته های شما به فکر افتادم که باید یه کاری بکنم دلم می خواد از تجربه هات کمک بگیرم
امیدوارم من رو به جمع دوستی هات قبول کنی

باعث افتخاره سمیرا جان و خیلی خوش اومدی

مرجان یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 10:35

دودودودود دوود دووود دوووود
خیلی حال کردم ایوووووللللللل
بهترین تفکر و بهترین جواب به آدمهایی که جای اینکه ضعفهاشون رو بپوشونن گذشته بقیه رو بولد می کنن...

سپیده یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 10:08 http://otagheaabi.blogsky.com

بسیار بزرگتر از این حرف های کوچکیم...

آفرین به تو

رزا یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 09:32

عزیزم شما تازمانی که از تجربیاتتون با ما هم صحبت میکردین ما هم خیلی استفاده می کردیم کاشکی دلاک جان باز هم بنویسی حالا از روزمرگیها نه از فکر ها تصمیمات تجربیات و کتابهای که می خونی یا هر چیزی که فکر میکنی مفیده البته خدای نکرده تعیین تکلیف نمی خوام بکنم اگر دوست داشتی بنویس من خیلی از نوشته هات انرژی میگیرم موفق باشی ببخشید راستی گاهی در خصوص کلاسهایی که با ائن خانم رانشناس داشتی می نوشتی اونها هم خیلی مفید بود اگر دوست داشتی بنویس

رزای عزیز چقدر قابل احترام بود کامنتت چشم .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.