حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

خیلی وقت بود ازش فرار می کردم

اومدم یه اعترافی بکنم ، اینکه خیلی وقته حالم خیلی خرابه و حال خرابم رو هیچ چیزی خوب نمی کنه ... هر روشی که بلد بودم رو امتحان کردم که این غم بی دلیل ، دست از سرم برداره و نداشت ...

بیتا همیشه می گفت من اگه بدونم نیاز به مداوای ذهنی دارم حتا اگر شده گردنبند گردنم رو می فروشم و میرم خودم رو معالجه می کنم !

من امروز این کار رو کردم ، این ماه تولد آقای خواستگار بود و من ته مونده ی تمام حسابهام رو چلونده بودم برای کادوی تولد ، بنابراین چند تا سکه ی پارسیان داشتم اونها رو فروختم تا بتونم تو دوره های دکتر شیری شرکت کنم . 

اولین باره که دارم کلاسیک روح و روانم رو مداوا می کنم ! 

همیشه اهمیت دادن به خودمون خریدن گل و عطر و لوسیون بدن خوشبو و قر و فر نیست ... یه زخم هایی باید ریشه ای حل بشن .


محتاج دعاتونم  و دعاگوی سمج آرزوهای قشنگتون 

موضوع انشاء : خشونت علیه زنان


این روزها دنیای مجازی پر شده از متن ها و نوشته ها و عکس های پروفایل نارنجی در حمایت از حقوق زنان و یا مبارزه با خشونت علیه زنان . 


من اما در همه ی این چند روز ، در میان همه ی این شعارها و داستانک ها و ... به شخصی فکر می کنم که خشن ترین رفتار رو با زنانگی من داشته ، به کسی که سنگین ترین سیلی ها رو هر روز و هر روز بر صورت زنانگی من می زنه ، به کسی که  با افکار قرون وسطایی اش  چنان ظلمی در حقم کرده که نه تنها پای چشمم که روانم کبود از خشونتیه که در حقم می کنه ، به کسی فکر می کنم که با تعصب و لجاجت نه تنها سد راه پیشرفتم شده بلکه آرامشم رو هم سلب می کنه ، به کسی که خیلی وقتها حتا انسانیتم رو نادیده می گیره و از من برده ای زرخرید یا کنیزی یا غلامی حلقه به گوش میسازه و غل و زنجیر به دست و پام می بنده و صخره های عظیم بر گرده ام میذاره و داغ بر پیشانی ام می کوبه ، به کسی فکر می کنم که با کوچکترین خطایی وحشیانه تازیانه بر اندام نحیفم می زنه و تحقیرهای بیشماری بر من روا داشته و میداره . 


بله  اعتراف می کنم که این ظلم رو خودم به خودم می کنم . 

هر روز که بیشتر از توانم از خودم کار می کشم ، هر بار که از استراحتم می زنم ، هر بار که مسوولیت های بی ربط قبول می کنم ، هر بار که حساسیت های بی خود به خرج میدم ، هر بار که خودم رو با افکار منفی عذاب میدم ، هر بار که خودم رو سرزنش می کنم ، هر بار که خودم رو با دیگران مقایسه می کنم ، هر بار که از خودم توقع بیجا دارم ، هر بار که این همه خوبم و باز از خودم ناراضیم ، هر بار که از خودم ایراد می گیرم ، هر بار که خوبی های خودم رو ناچیز و خوبی های دیگران رو بزرگ می بینم ، هر بار که تلاش بیهوده و انرژی حروم کن برای اثبات خودم به دیگران می کنم ، هر بار که  خودم رو تحقیر می کنم  ، در مورد خودم قضاوت ناحق می کنم  و با سکوت های غلط اسباب نابودی شخصیت و غرور و اعتبارم رو فراهم نکنم ، به اسم گذشت و مهربونی و برای رفع عطش محبوبیت اعتبار و ارزش و جایگاه خودم رو به لجن نکشم 


متاسفانه روزی نیست که من به خودم ظلم نکنم و  در مورد خودم خشونت به خرج ندم  .

اعتراف می کنم که با خودم بیرحمم  ...


نقطه ی شروع مغز منه ، افکار منه ، ذهن منه ، باورهای تزریق شده به منه ، عادت های منه ، اینهاست که باید تغییر کنه ، اینهاست که باید تصفیه بشه ، پالایش بشه ، اینهاست که باید سمباده بخوره تا زبری هاش گرفته بشه . باید یاد بگیرم با خودم مهربون تر باشم ، منصف باشم ، واقع بین باشم ، دنیای بی خشونت از مغز من شروع میشه 

خداوند در سوره بقره گفته : " همانا کافران به خود ستمگرانند " و من مدتهاست به این فکر می کنم که چقدر به خودم ستم می کنم ؟

به نظر شما تو این هوای سرد برنامه بذاریم ؟؟؟