حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

موضوع انشاء : خشونت علیه زنان


این روزها دنیای مجازی پر شده از متن ها و نوشته ها و عکس های پروفایل نارنجی در حمایت از حقوق زنان و یا مبارزه با خشونت علیه زنان . 


من اما در همه ی این چند روز ، در میان همه ی این شعارها و داستانک ها و ... به شخصی فکر می کنم که خشن ترین رفتار رو با زنانگی من داشته ، به کسی که سنگین ترین سیلی ها رو هر روز و هر روز بر صورت زنانگی من می زنه ، به کسی که  با افکار قرون وسطایی اش  چنان ظلمی در حقم کرده که نه تنها پای چشمم که روانم کبود از خشونتیه که در حقم می کنه ، به کسی فکر می کنم که با تعصب و لجاجت نه تنها سد راه پیشرفتم شده بلکه آرامشم رو هم سلب می کنه ، به کسی که خیلی وقتها حتا انسانیتم رو نادیده می گیره و از من برده ای زرخرید یا کنیزی یا غلامی حلقه به گوش میسازه و غل و زنجیر به دست و پام می بنده و صخره های عظیم بر گرده ام میذاره و داغ بر پیشانی ام می کوبه ، به کسی فکر می کنم که با کوچکترین خطایی وحشیانه تازیانه بر اندام نحیفم می زنه و تحقیرهای بیشماری بر من روا داشته و میداره . 


بله  اعتراف می کنم که این ظلم رو خودم به خودم می کنم . 

هر روز که بیشتر از توانم از خودم کار می کشم ، هر بار که از استراحتم می زنم ، هر بار که مسوولیت های بی ربط قبول می کنم ، هر بار که حساسیت های بی خود به خرج میدم ، هر بار که خودم رو با افکار منفی عذاب میدم ، هر بار که خودم رو سرزنش می کنم ، هر بار که خودم رو با دیگران مقایسه می کنم ، هر بار که از خودم توقع بیجا دارم ، هر بار که این همه خوبم و باز از خودم ناراضیم ، هر بار که از خودم ایراد می گیرم ، هر بار که خوبی های خودم رو ناچیز و خوبی های دیگران رو بزرگ می بینم ، هر بار که تلاش بیهوده و انرژی حروم کن برای اثبات خودم به دیگران می کنم ، هر بار که  خودم رو تحقیر می کنم  ، در مورد خودم قضاوت ناحق می کنم  و با سکوت های غلط اسباب نابودی شخصیت و غرور و اعتبارم رو فراهم نکنم ، به اسم گذشت و مهربونی و برای رفع عطش محبوبیت اعتبار و ارزش و جایگاه خودم رو به لجن نکشم 


متاسفانه روزی نیست که من به خودم ظلم نکنم و  در مورد خودم خشونت به خرج ندم  .

اعتراف می کنم که با خودم بیرحمم  ...


نقطه ی شروع مغز منه ، افکار منه ، ذهن منه ، باورهای تزریق شده به منه ، عادت های منه ، اینهاست که باید تغییر کنه ، اینهاست که باید تصفیه بشه ، پالایش بشه ، اینهاست که باید سمباده بخوره تا زبری هاش گرفته بشه . باید یاد بگیرم با خودم مهربون تر باشم ، منصف باشم ، واقع بین باشم ، دنیای بی خشونت از مغز من شروع میشه 

خداوند در سوره بقره گفته : " همانا کافران به خود ستمگرانند " و من مدتهاست به این فکر می کنم که چقدر به خودم ستم می کنم ؟

به نظر شما تو این هوای سرد برنامه بذاریم ؟؟؟

موافقین بشتابید

می دونم بدقولی و بی خبر گذاشتن من رو می بخشید وقتی براتون بگم که هفته ی پیش رفته بودم برای جراحی فک و هنوز درد و التهاب و ورمم خوب نشده بود که آقای خواستگار برای آنژیوی قلب خوابید بیمارستان و دوندگی برای کارهای اداری بیمه اش و مریض داری اون هم از نوع حرف گوش نکن ترین مریض تاریخ بشریت هم بر عهده ام بود . 

هفته ای که داره میاد رو به امید خدا مسافرت هستیم . برای تاریخ 95/9/8 به حول و قوه الهی روی ماهتون رو می بینم . 


پیشنهاد

کی موافقه یه موج فرهنگی راه بیندازیم ؟

خواننده های واقعا کتابخوان موافقید دورهمی های با محور کتاب - روانشناسی - خودشناسی - تیاتر- تبادل نظر راه بیندازیم ؟


نظرات و پیشنهادات خودتون رو ( حتا مخالفت خودتون رو با دلیل ) برام بنویسید 

کامنت یکی از دوستان

ممنون بابت حوصله ای به خرج میدی دلاک عزیز .. میدونم مشکل من جدی تر از این حرفاس خودم شخصیت خیلی اروم کوتاه بیایی داشتم و چون هفده ساله ازدواج کردم و بچه سال بودم هیچ وقت جدی گرفته نشدم .. من الان 15 ساله ازدواج کردم وبا همسرم ده ساله اختلاف سنی دارم .. 
همسرم برای خوردو خوراک و پسرام هیچی کم نمیزاره ولی برا خودمم کم نمیزاره وهمچینم غرق نعمت وخرج نمیزاره باسه کلا خرج کردن برای من محدوده چهارماهی یهبار باغرورلند کیفی کفشی چیزی بخرم .. برامن خرج ماهانه نمیده ولی خرج کنه حدود یک و نیم میریزه توکارت باهاش همه کار از لباس و خرج خونه خرج میکنم اول خوردو خوراک و پزشکی تو خونه ما برای همسرم مهمه بعد لباس بچه هاو خودش بعد لباس من .. میگه تو خونه ای کجا میری مگه بخوای هی لباس عوض کنی و از این حرفا .. برا این کاراش ناراحت نیستم از این که مشکلات مالی خانوادش تو حلقمه واقعا بعد 15 اذیت میشم هنوزم .. خانواده پرجمعیت تا دیروز برا برادرش کمک خرج خونه بود الان برای برادر زادش که داره ازدواج میکنه .. کلا دوس داره زرو خانواده خودش باشه منم چیزی نگم اصلا حساب و کتاب و دریافتیهاشو به من نمیگه . 
. درمورد مسابل مادیش میگه قاطی این کارا نشو فکرتو درگیر نکن و از این خرفا ... از همه اینا بدتر به خانواده خودم پول قرض نمیده ناراحت میشم بلاخره ادم مقایسه میکنه اونا هم هی میگن تو خانم مهندس فلانی هستی چجوری نمیتونی از شوهرت فلان قدر واسع ما بگیری قرض شش ماهه یا پنج ماهه .. اصلا نمیده اعصابمو خورد میکنه به خدا یه عالمه مدلم باهاش برخورد کردم ولی مثل اینکه اینا خط قرمزش باشن اصلا همکاری نمیکنه .. مثلا داداشش دکتره قبل عید 5 تومن گرفت اصلا انگار نه انگار که باید پس بگیره یا مهلت بزاره گفته هرموقع دستش افتاد میده اگرم نداشت بده اشکال نداره تو نونت کمه یا ابت قاطی این مسایل میشی ..تازه این پول دادانشو هم خودش اصلا نمیگه من از اطراف یا خود جاریام میگن ... من سال های اول ازدواجمون چون عروس عمومم به خدا خودم پا پیش میزاشتم این قد بده خواهرت بارداره نیازمندع برادرت دانشجو کمیته امداده اینقد . مثل این که اونم از خدا خواسته از این رفتار من سواستفاده کرد حسابی رفته تو حلق مشکلات خانوادش .. الان خداروشکر همشون اوضاعشون خوب شده خونه و ماشین شوهرم کمکشون بوده خریده ولی الان که خواهر برادرای من بزرگ شدن و ازدواج کردن و درگیر مشکلات مالی شدن همسرم اصلا خودش رو میزنع به ندیدن وقاطی و صمیمی نمیشه میگه اندازه درامدشون زندگی کنن به ماچه .. خیلی اذیت میشم خدایی فک نکنم کسی بتونه تو شرایط من زندگی کنع راستی خود همسرم جز این کارپنهون کاری مالیش و غرورو بی محلیش و کمک های هرثانیه ای به خانواده خودش بقیه مسایل اخلاقیش خوبه خدایی... ببخشید طولانی شد .. به تدبیر تو ایمان دارم دلاک جان تو همیشه چیز هایی میبینی من اصلا به عقلم نمیرسع ممنون میشم منو هم دریابی




دوست عزیزم یک دنیا ممنونم که من رو قابل می دونی که مسایل خصوصی زندگیت رو با من در میون میذاری ، از لطفت سپاسگزارم و خدا رو شکر می کنم که همسرت از نظر اخلاقی و زناشویی شایسته است و خدا رو شکر می کنم که مشکلاتتون مربوط به خانواده هاتون میشه و نه خودتون .
ازت میخوام به من اجازه بدی اون طور که صحیح می دونم نظرم رو بدم نه اون طور که شاید تو رو خوش بیاد . بنابراین به شما هم مثل خواهرم میگم اگر فکر کردی عقاید من درسته بهش عمل کن وگرنه فقط بهش فکر کن .
فقط عجله نکن من در نهایت قراره به این مطلب برسم که شما به چه شکلی می تونی به خانواده ات کمک کنی اما قبل از اون نکات کلیدی ای رو در مورد زندگی خودت ، آرمش خودت ، رابطه صمیمی با همسرت و بعد کمک به خانواده ات باید یادآوری کنم . 
متاسفانه این نظر کسیه که اولویت اول زندگی رو همسر می دونه - بعد اگر بچه ای وجود داره بچه _ و بعد خانواده های دوطرف - و بعد دوستان و فامیل ... ممکنه این اولویت بندی برای شما فرق کنه که دیگه به تشخیص خودتون بستگی داره . 
متاسفم که باید بگم از نظر من مشکلات مالی خانواده ی شما ارتباطی به همسرتون نداره و از نظر حقوقی و شرعی هم همسرتون در مورد شما و بچه ها الزام به تامین نیازهاتون داره و نه خانواده تون! علیرغم تلخ بودن این داستان باید قبول کنی که همسرت با تو ازدواج کرده و حتا اگر ایشون خزانه ی کل مملکت هم به نامش باشه دلیل نمیشه اجباری به کمک به خانواده شما داشته باشه حتا اگر به اسم قرض یا وام یا ... باشه .
پذیرش این مساله به خودت کمک می کنه که بار عذاب وجدان و فشار روانیت کم بشه . می دونم که از بس مهربون و خوش قلب و با محبت هستی عذاب می کشی از اینکه تو و بچه هات در رفاه باشید و مثلا خواهرت یا برادرت گرفتار باشن ، اما در نظر داشته باش که این عذاب وجدان مخل آرامش تو شده . احساس می کنم خانواده ات به تو القا می کنن که بواسطه ی شرایط مالی خوب همسرت تو موظفی  کمکی بهشون برسونی ، باز اینجا ازت میخوام که اجازه ندی کسی بازیت بده بهشون یادآوری کن که همسر من اگر به چیزی رسیده با زحمت خودش رسیده و الهی شکر از کسی کمک نگرفته و شما هم اگر دنبال پیشرفتی تو زندگیتون هستید باید تلاشتون رو بیشتر کنید وانگهی شما به این مرد دختر ندادید که به ازاش کمک مالی بگیرید ! منظورم اینه که اجازه نده بهت فشاری رو القا کنن . هر کس مسوول زندگی خودشه چرا باید اونها همچین توقعی ازت داشته باشن ؟ اگر کسی گفت رک بهش بگو برادر من خواهر من مگه بقیه ی مردم چی کار می کنن ؟ این همه موسسه و بانک هستن که وام میدن همسر من به اندازه کافی گرفتاری داره .
این فشار رو از روی خودت و همسرت و زندگیت بردار ... خود من تو سن 22 سالگی سه جا کار کردم تا برای خودم جهاز خریدم . خواهر و برادرهای شما هم نباید توقع بی مورد از کسی داشته باشن ... از طرف دیگه وقتی خودت رو در این موقعیت میدی که من باید کاری برای برادرم بکنم ناخودآگاه یه تنش اضافه و بی ربط به زندگیت و بچه هات وارد می کنی ، وقتی از همسرت توقع داری چه مطرح کنی چه تو رفتارت نشون بدی یه تنش اضافه به اون وارد می کنی و کار رو خراب می کنی . وقتی آدم احساس اجبار یا وظیفه کنه ناخودآگاه گارد می گیره .
پس قدم اول این فشار رو از روی زندگیت بردار . آروم آروم که دلت راضی شد و منطقت به این سمت رفت که همسرت چنین وظیفه ای نداره گاهی وقتها هم زبونی توی دردل هات با همسرت یا وقتی حالتون با هم خوبه این موضوع رو مطرح کن که داشتم به فلانی می گفتم که همسر من به هر جایی رسیده از غیرت خودش بوده ، تا جایی هم که شده دست بقیه رو گرفته ، هر وقت هم از دستش براومده برای خانواده من با مثال انجام داده ( احترام گذاشتن _ بیان و تکرار کارهای مثبت همسرت برای خانواده ات _ بزرگ نمایی محبت هایی که به خانواده ات کرده ) یا مثلا مامانم همیشه برای فلان کاری که کردی دعات می کنه و ... 
یه نکته ی ریزی هم وجود داره اینکه گاهی وقتها از همسرت بخواه به عنوان بزرگتر خواهرها و برادرهات رو راهنمایی فکری کنه ، نصیحتی کنه ، تجربه ای رو در اختیارشون بذاره که احساس نکنه فقط این پولشه که خواهان داره ، جلوی خانواده ات بی نهایت بهش احترام بذار ، و همیشه به عنوان یه آدم خوش فکر ، دانا ، قابل احترام باهاش برخورد کن . ( فعلا مسایل مالی رو فراموش کن )
و اما در مورد هزینه های شخصی خودت : 

من یه نکته ای رو تاکید می کنم از نظر من هر خانمی  یه پس انداز شخصی و مخفی لازمه که داشته باشه . اعتقاد من اینه که داشتن یه همچین پس اندازی برای خودت بعد از 15 سال زندگی خیلی واجب تر از کمک کردن به خانواده ات هست که صد البته اگر چنین پس اندازی داشته باشی دستت برای کمک کردن هم خیلی بازتر میشه . 
این موضوع به کمی سیاست نیاز داره . باید یادبگیری مثل من که روم نمیشد برای رنگ مو ، لباس تو خونه ، قر و فرهای توی خونه ریال لباس خواب جینگول مستون با دلبری از همسرت پول بگیری و این نکته رو مرتب یادآوری کنی که این کارها رو برای تو می کنم . برای زندگیمون می کنم . اگر بهانه هایی که گفتی رو میاره بگو می دونم من بیرون نمیرم اما هوس کردم یه لباس خواب موش موشی برای خلوت خودمون بخرم . این جمله مرد رو نابود می کنه ( بحث من اون لباسه یا حاشیه های مربوط به اون نیست ها ، بحثم عادت کردن همسرت برای خرج های مخصوص خودته ) البته موقعیت سنجی هم مهمه دیگه . همیشه برای همسرت آراسته باش بذار ببینه که اگر برات هزینه کنه تو سر حال تر و شاداب تر و خوشحال تری .
تو این مدت تمرین کن که مبالغ کوچیک برای خودت ازش بگیری و پس انداز کنی حتا اگر این مبالغ آنقدر کمه که بهت بر می خوره اما این رویه رو ادامه بده . در کنار محبت ها و احترذامی که بین خانواده ها بهش میذاری و اینا مثلا عنوان کن که یه گردنبند دیدم اگه کم کم بهم پول بدی مع می کنم تا عید میخرمش ، چه بسا که خیلی زود خودش برات بخره .
این پروسه ای که برات شرح دادم بعد از حدود یکسال منجر به این میشه که تو برای خودت یه پس اندازی داری . همیشه که رد روی یه پاشنه نمی چرخه زن باید پس دستش یه پولی داشته باشه ، تشویقش کن برات طلا بخره ، کادو بخره ، و این کارهاش رو هی توی جمع یادآوری کن ، بگو که می دونم با پول زحمت کشیده ات برام اینو خریدی ، می دونم از خودت می زنی برای من و بچه ها ، می دونم  راضی نمیشی خم به ابروی ما بیاد و ... 
احترام و احترام و احترام ...
حالا بعد از اینکه یه پس اندازی داشتی و یه مدت سنگ خانواده ات رو به سینه نزدی می تونی با همون سیاست بزرگنمایی کارهای قبلی یه کمک های خیلی کوچیک برای خانواده ات درخواست کنی . حالا اگر برادرت یه کمکی بخواد می تونی خودت بهش قرض بدی .
در مورد کمک هایی که همسرت به خانواده خودش می کنه نظر من اینه که باهاش نجنگی اما در عین حال چاله های زندگی خودت رو بزرگتر کنی ، مثلا برای خودت ماشین بخوای ، اگه ماشین داری ماشین بهتر بخوای ، خونه ی بزرگتر ، محل بهتر ، امکانات بهتر برای بچه ها ، از پس انداز برای آینده بچه ها و سرمایه گذاری براشون غافل نشو ، یه خونه ی کوچیک برای آِینده بچه ها ، یه تکه زمین برای مخارج فردای بچه ها ، یه بیمه عمر درست درمون برای خودت ، مسافرت های خوب و ...

در کل چه در مورد خانواده خودت چه در مورد خانواده همسرت نظر من اینه که در مورد این جور مسایل نباید رو در رو جنگید ، باید یه جوری زمینه سازی کنی که همسرت راهی نداشته باشه جز اینکه اون کاری رو بکنه که تو میخوای که همانا مصلحت خانواده است . 
احساس می کنم آنقدر خودت رو تو حاشیه بردی که دیگه جزو اولویت های همسرت نیستی ، بنابراین همسرت رفته دنبال برآورده کردن نیازهای خانواده اش حالا باید از نو شروع کنی .
هیچ اشکالی هم نداره ، الان با 15 سال تجربه ی زندگی مشترک و شناخت کافی که از همسرت داری می تونی خیلی موفق تر باشی . 
برات آرزوی شادی و خوشبختی می کنم 

لیلای شبهای مهتابی عزیز من جواب ایمیل شما رو داده ام لطفا در صورتی که به دستتون نرسیده بهم اطلاع بدین