حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

چرا لنگه کفش پرت می کنید ؟

خب بدین وسیله دیروز توسط رفیق ترین رفیق مورد عتاب و خطاب قرار گرفتم گه چرا وبلاگت رو آپدیت نمی کنی ؟


واقعیت خیلی واقعیش اینه که در حال سر گیجه ام بنابراین هزاران حرف دارم و در عین حال حرفی برای گفتن ندارم و اینها همه ناشی از دوران " اولشه " ی معروفیه که آدم خودش نمی دونه با خودش  چند چنده ! به لطف و مرحمت خدا روزگار شیرینی دارم اما شیرینی روزگارم زیادی دم دستیه مثل خریدهای معمول و پخت و پز و شستن و سابیدن خونه که دلم نمیخواد نوشته های وبلاگم صرفا شرح خانه داری لذت بخشم باشه به این خاطره که کمتر می نویسم .

به تبع اون اتیکت " اولشه " ی معروف خیلی جاها اشتباه های بزرگی در حق خودم می کنم ، خیلی جاها با برنامه ریزی درست نکردن  خودم رو ضربه فنی می کنم و به این خاطر که هنوز خودم حد و مرزهای خودم رو پیدا نکردم خیلی جاها اطرافیان از مرزها رد می شن و ...

به عنوان مثال مهمونی رو دعوت می کنم برای ناهار بعد طرف میاد و بهش خوش میگذره و خودش تصمیم می گیره که شام هم بمونه ! 

به عنوان مثال برای تغییر روحیه ی مامان ها میریم دنبالشون میاریمشون خونه مون که دو روز تعطیلی رو پیش ما باشن و مامان ها ده روز میمونن !!!

به عنوان مثال زنگ می زنم به خانم همسایه ی مادر که بابت کادوی فوق العاده زیبایی که برامون فرستاده تشکر کنم ، طرف بر می گرده میگه آخه دلاک جان چرا نیومدین همین جا با مادر زندگی کنین ؟ خب اون اتاق بزرگه رو شما بر می داشتین و مادر می رفت تو اون اتاق کوچیکه . با هم بودین خب !!! دلاک جان چرا عصرها از سرکارت یه راست نمیای اینجا ؟!!! یعنی همسایه ی مادر شوهر آدم اجازه ی اظهار نظر تو زندگی عروس همسایه اش رو به خودش بده !!! اوفففففففففففف

و من هنوز دیالکتیکی برای موضوعات مختلفی که پیش میاد پیدا نکردم . یعنی در واقع فرصت نکردم بشینم در موردش فکر کنم و چاره ای پیدا کنم . 

از این داستان های ریز و درشتی که پیش میاد که بگذریم می رسیم به اینکه بعد از یه استراحت یکماهه که به خودمون دادم ، فاز دوم خرید وسایل خونه استارت خورد . حالا دیگه سر حوصله میریم می گردیم کاناپه برای جلوی تلویزیون پیدا می کنیم و سفارش میدیم و باز هم به روال معمول فروشنده بدقولی می کنه و این بار دیگه من حرص نمی خورم . سر حوصله میرم می گردم دنبال پارچه ی مناسب برای کوسن  و طرف میگه این طرح و رنگی که شما انتخاب کردی جزو بارهای جدیدیه که قراره از ترکیه برامون بیاد و ممکنه تا یکماه دیگه طول بکشه تا برسه و من کارت فروشگاه رو می گیرم و میگم که منتظر می مونم تا بار جدید برسه !!! بعد قدم زنون در حالیکه پیراشکی گاز می زنم مدل های میز کنسول مغازه ها رو هم زیرنظر دارم ، با دل خجسته برای یه متر کاغذ دیواری میرم سهروردی ، برای زوار دور قاب میرم دروازه شمرون ، نقشه می کشم برای اون زاویه ای که قراره منحصربفرد باشه . 

چند سری مهمونی باید بگیرم که پروژه ی بزرگ پیش روست . 

عاقو ما چندین سال باغبونی کردیم و گلدون ها داشتیم که بیا و ببین بعد مامان خانم ما کلا دست به خشکوندن گل و گیاهش زبانزد خاص و عام بوده و هست . بعد وقتی من رفتم خونه مامانم بچه هام رو هم که تعدادشون کم نبود هم با خودم بردم ، کلی هم مراقبت و بذار و وردارشون کردیم تا دماشون زمستون و تابستون یکنواخت باشه بعد اونوقت حالا که رفتیم گلدون هامون رو از خونه ی مامان جان ورداریم بیاریم خونه خودمون ، چنان چشم غره ای تحویل من و آقای خواستگار داد که بیا و ببین . بعد هم با غیظ برگشته میگه میخوای ببری خشکشون کنی ؟! و به همین راحتی مامانم خیانت در امانت کرد رفت پی کارش ! 

حالا دوبار دو تا فنجون آب پاشون ریخته ها چنان احساس مالکیتی نسبت به این زبون بسته ها می کنه که کلا مادری منو نفی کرده !

شرح حال

با یه ویروس آنفولانزای خیلی قوی دست و پنجه نرم می کنم . چند روز سر کار نیومدم و بستری شدم . 


خیلی مراقب خودتون باشید هیچ وقت نمی تونستم فکرش رو بکنم که یه سرماخوردگی چه هاااااا که با ادم نمی کنه !