حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

اطلس


مجسمه اطلس در یک ساختمان در کالینز خیابان، ملبورن، استرالیا.


آیا این تصویر براتون آشناست ؟
اسطوره شناسی و نمادشناسی  حکایت از این داره که این تصویر الهه ی اطلس از خدایان یونانی است ...

من اما جور دیگه ای این تصویر رو شناختم ... شما چی به نظرتون این مرد کیه ؟؟؟
.
.
.
من  قویا باور دارم که این مرد ، همسر یا پارتنر من و شماست که دنیا رو  محض خاطر شادی و رضایت ما خانم ها روی کولش  می گیره ، فقط و فقط اگر که ما دنیا رو روی کولش بذاریم !!! دقت داشته باشید که نتیجه این باور این میشه که هم ما کار دشواری داریم که دنیا رو باید بلند کنیم و بذاریم رو کولش و هم جناب الهه ی اطلس کارش دشواره که باید دنیا رو به کولش بکشه !
من مردهای بسیاری رو دیدم که از صبح تا شب به معنی واقعی کلمه جون می کنن تا اسباب رفاه خانواده رو فراهم کنند ، مردهای بسیاری رو می شناسم که چند جا و در نقش های کاملا متفاوت شاغل هستند ، اگر چه مردها بروز نمی دن اما من به عنوان خانمی که بیش از هفت ساله که همکار حدود 10 تا آقام  از رفتارشون می خونم که با یه ذوق در لفافه ای ترتیب مسافرتی که خانمشون دوست داره رو میدن ، به صد نفر رو میندازن تا نوبت وامشون جلوتر بیفته برای اینکه مبلمان منزل رو عوض کنن ، شاید به نظر بیاد که بعد از مسافرت غررررررررررررر می زنن که حاج خانم 2 میلیون خرج گذاشت رو دست ما ، اما در کنار اون غرغر ظاهری حس غرور تو چهره شون موج میزنه از اینکه تونستم هر چی دلشون خواست براشون بخرم ،از پسش بر اومدم . شاید مردها با شگرد خونسردی به اهدافشون می رسن و غالبا ما خانم ها دچار این سوء تفاهم میشیم که خونسردی اونها رو با بی تفاوتی اشتباه می گیریم اما واقعیت اینه که در درونشون جوش و خروشی به پاست  تا خواسته ی دل همسرشون رو هر جوری هست اجابت کنن . 
خیلی وقتها لقب فداکاری مال ما خانم هاست اما از حق نگذریم که بسیاری از مردها یک عمر به خانواده هاشون خدمت می کنن بدون اینکه  خودشون توقع مالی زیادی داشته باشن ، یا لذت خاصی از دستمزدی که اون همه براش زحمت کشیدن  ببرن ...
تقریبا در اوایل همه ی رابطه ها ما مردهایی رو می بینیم که برای خوشایند خانم تلاش می کنه ، هدیه می خره ، رفتارش محترمانه است ، محبت کلامی داره ، و خلاصه آنقدر دلچسب هست که دختر خانم سر سفره عقد بشینه  اما مهمترین و اساسی ترین عامل پایداری این دلچسب بودن رفتار آقایون برخورد ما خانم هاست  و این حکایت اون دنیا رو روی کول مرد گذاشتنه که  سختی کار ماست .
خب حالا بریم سراغ تجربه ی شخصی من : مادر من از اون دسته زنهای مغروری بود که یک عمر سینه سپر می کرد ، گلوش رو صاف می کرد و می گفت یک عمره من از باباتون حتا یه جفت جوراب نخواستم و خب مسلما بابامون هم یک عمر برای مامانمون یه جفت جوراب  نخریده بود !  خب نتیجه ی این  نوع برخورد چی شد ؟ بابا و مامان دنیا دنیا دلخوری و زخم و انتظارات ساده ی  برآورده نشده و سرخوردگی و آدم حساب نکردن همدیگه و تحقیر کردن ها و تحقیر شدن ها و در نهایت هم یک زندگی  ای که خاکستر اندوه روش نشسته نصیبشون شد ...
خود من هم تو زندگی اولم هیچ دست کمی از مامان نداشتم که هیچ ، تازه  غرور مدرنتری رو آموخته بودم ، رل های مردونه ای برای خودم تعریف می کردم ، دیگه از سر و کله زدن با صابخونه و بنگاهی و تعمیر ماشین و کارهای تاسیساتی خونه و خرید کردن و بار کشیدن و ... که  خبر دارید .
خب یه مرد که نمی تونه بیاد بگه تو رو خدا من رو به حساب بیار ، از منم توقع داشته باش ، من یه وسیله ی زینتی تو این خونه نیستم والله ، من صدها برابر تو توانایی جسمی دارم منو فلج نبین ، خیلی وقتها ما خانم ها ، از هررررررررررررر نظر مردها رو عقیم می کنیم ، فرصت نمیدیم فکر کنن  یه راهی برای مسایل پیدا کنن مث بتمن می پریم وسط هزار تا راهکار ارائه می دیم ، نمی ذاریم دو روز بشینه یه گوشه کز کنه ، تو خودش فرو بره تا بالاخره یه راه (حتا اگر شده کج و کوله )برای مشکل پیدا کنه ، نمی ذاریم با مسایل دست و پنجه نرم کنه ، تازه وقتی هم یه راهی پیدا کرد صد مدل ایراد و اشکال ازش می گیریم ، نمی ذاریم مردانگیش رشد کنه ، نمی ذاریم عضلات مردانه اش قوی و قویتر بشه تا روز به روز وزنه های سنگین تر بلند کنه ، نمی ذاریم راه اشتباه بره ، همون اولین قدم رو که برداشت می شیم تابلوی بن بست می شینیم سر راهش ، زمان اجرا هم از روش و عملکردش هزار تا ایراد می گیریم  ، و آنقدر ادامه میدیم که ازش یه مصرف کننده بسازیم . و بعد در محافل عمومی و خصوصی و فاجعه آمیزتر از همه در برخوردهامون ، در روابط زناشویی مون از ناکفایتی و ناشایستگی و ضعف و کاستی های همسرمون سخنوری ها می کنیم و این ویروس پرورش پیدا کرده در بوته ی آزمایشگاه  ذهن ما به تمام ابعاد زندگی مشترکمون سرایت می کنه و میشه یه توده ی سرطانی عظیم که ما با عادات رفتاری غلط ، با باورهای ذهنی غلط ، با بی دقتی ، تغذیه اش کردیم !
و اما راه حل :
برای بلند کردن دنیا و گذاشتنش روی دوش همسر یا پارتنرتون  ابزارهای  تقویت کننده و تضعیف کننده ای وجود دارن :
ابزارهای تضعیف کننده : برای بیان خواسته تون از غر زدن ، گیر دادن ، دستور دادن ، برنامه زمانی دادن ، زندگی رو پادگان تصور کردن ، دید طلبکار داشتن ، مامان بودن  پرهیز کنید . 
ابزارهای تقویت کننده : خواسته تون رو روشن و شفاف بیان کنید ، البته با مهربانی ، یا اندکی شیطنت ، از عبارات مناسب ، در موقعیت آرامش ، از فضای رمانتیک استفاده کنید . از ابزار قدرشناسی  بهره ببرید ، خواسته تون رو بیان کنید و تماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام ! هی در موردش توضیح ندید ، با یک بار گفتن در ذهن همسرتون ثبت شد ، مهر تایید هم خورد و تو ذهنش هم ستاره های قرمز جلوش گذاشته شد !!!
حالا برید سراغ لذت بردن از زنانگی تون ! 

یادمون باشه با زنانگی خودمون محترمانه برخورد کنیم ، در میان مشغله های روزمره و وظایف و مسوولیتهای بیشمار زندگی طنازی  و دلبری و لطافت زنانه مون رو گم نکنیم . آفریدگار نکته دان این ویژگی رو در وجود هر عنصر ماده ای در این هستی بزرگ قرار داده که کارهایی برای ارتقای جذابیت خودش انجام میده ، از نقش و نگاری که بر تن ماهی های دریاست ، تا آوای خوش پرندگان ، تا تنوع رنگ و خط و خالی که بر تن حیوانات ماده  نقش کرده . به اینکه زینت و آرایش این هستی خلق شده ایم احترام بذاریم ...


_ یه رازی رو میخوام باهاتون در میون بذارم که هیچ ربطی به مطالبی که بالا گفتم نداره اما تو زندگی خودم خیلی حائز اهمیته و اون اینه  از معجزه ی لباس زیر و لباس خواب خوشگل موشگل تو زندگی غافل نشید !
نظرات 32 + ارسال نظر
هانی پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 11:54

با اجازه کپی کردم. ایشالا که هرکی تو زندگیش تاثیری داشت حرفات،ثوابش برسه به تو عزیزم

آخیییییییییییییییییییییییی عزیزم ایشاالا تک تک تجربه هام تو زندگی دوستهام تاثیر مثبت داشته باشه

ماهی پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 02:05

مثل همیشه مسولیت رو بدوش گرفتم

طول می کشه ماهی جونم تا آگاهی ذهنی به رفتارت منتقل بشه اصلا خودت رو سرزنش نکن . تو ذهنت تمرین کن برای دفعه ی بعد . من هنوزم خیلییییییی کارها می کنم که تراوش لحظه ای باورهای تربیتی غلط بوده هیچ ایرادی نداره ما می خواهیم ساختار ذهنمون رو تغییر بدیم و این مطلقا ساده نیست تازه کارهای آدمهاییه که بزرگ فکر می کنند . حتما می تونی ولی به مرور و آروم آروم بدون جبهه گیری بدون کدورت . شاد و خندون مسیرت رو عوض کن

اتشی برنگ اسمان دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 22:28

سلام از طریق وب اشتی با شما آشنا شدم ارشیو کوتاهت رو خوندم و هزار بار احسنت گفتم هزار بار همزادپنداری کردم ک اره منم همش غر میزنم منم گیر میدم منم رفتارم با همسرم کنترلگرانه است
ازت هزار بار ممنونم الان ب خودم قول دادم ک این أخلاقها رو بزارم کنار
میشه ادرس وب قبلی رو برام بزاری؟

دوست عزیزم خیلی خوش اومدی و ممنون از لطفی که به من داری
www.hamomzanone.blogfa.com

هما دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 20:23

وای که دلاک خونم بسیاررررررررررر زیاد کم شده بود و فکر میکردم نمینویسید. امروز وبلاگ آشتی عزیز را که میخوندم فهمیدم نقل مکان کردین.
باید از اول بخونم.وبلاگتونو. خط به خط کلمه به کلمه.
با این که دیر شده ولی خونه نو مبارک.

خیلیییییییییییییییییییییی زیاد خوش اومدی و خوشحالم که بازم اینجایی

خانومی دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 17:27 http://maaan.blog.ir/

ممنونم دلاک جون .پیش به سوی زنانه بودن ...

چه عالی . عاشق خانم هایی ام که خودشون رو دوست دارن برای خودشون ارزش قایلن و خلاصه زن هستن

ماهی دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 16:17 http://nimehdovom.blogfa.com

دیروز با همسر از در خونه بیرون اومدیم. اون به من گفت سویچ ماشین؟ گفتم نیاوردم. گفت برو بیار. گفتم دسته کلیدم تو ماشینه. خیلی راحت آژانس گرفت رفت. گفت میرم دفتر . بیا دنبالم و من باید فکر میکردم الان باید چجوری در رو باز کنم و سوییچ رو بردارم و بعدش برم دنبالش. چیکار باید میکردم؟ منم ول میکردم میرفتم؟کجا؟

بدون سر سوزنی جبهه گیری و لجبازی و قهر و دعوا میرفتی خونه ی مادر یا فامیل و یا دوستی کسی . چند ساعت بعد بهش زنگ میزدی می گفتی من اینجام هر چی فکر کردم نمی دونستم چی کار باید بکنم خیلی هل شده بودم دستپاچه شدم . دیدم به عقل من راهی نمیرسه تو خودت بیای هر جوری شده یه راهی پیدا می کنی . حالا اگه نتونیم دیگه بریم تو خونه چی میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟
یا من اگه جای تو بودم چند ساعت بعد بهش زنگ میزدم می گفتم تنها راهی که به فکرم رسید این بود که به آتش نشانی زنگ بزنم اما دیدم چند تا مرد غریبه میریزن تو خونه ! خلاصه که قضیه رو خیلی بغرنج نشون میدادم بعد اونم می گفت نه بابا یه قفل ساز میارم دو سوت بازش می کنه !!!
حالا تو چی کار کردی ؟

رز دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 14:24

سلام ،من این رفتار رو توی خانمهای تهرانی خیلی زیاد دیذم .اما خانمهایشیرازی کاملا برعکسن و تمام اختیارات رو دست مرد میدن حتا بهم یاد هم میدن نمیدونم مثل یه قانون نانوشته بینشون هست که فلانکارو نکن مردونست بذار شوهرت بکنه تو دست نزن...تو شیراز خانما نونوایی نمیرن خرید بعهده مرده کارای فنی وتعمیری که اصلا دست نمیزنن...پنجشنبها اکثر اقایون با خانواده مشغول خرید هستن...ولی تهران خانما خیلی مرد هستن ...البته این تجربه من بود

آره قبول دارم تو شهرستان بدلیل نشکستن قالب های سنتی جامعه هنوز خیلی چیزها سر جای خودشه . فقط تو شهر شما خانم های شاغل هم همینطورن ؟

لیلی دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 12:20 http://lilimeysami.mihanblog.com/

سلام، من به وسیله دوستم آشتی با وب شما آشنا شدم، خیلی زیبا و آموزنده می نویسید لذت بردم.
ضمنا اینم وبلاگ منه که در آن شعر و داستان و آشپزی! می نویسم. خوشحال میشم سر بزنی.
http://lilimeysami.mihanblog.com

مرسی از لطفت . به روی چشم

zeinab یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 09:48 http://varaghparehaa.blogfa.com

فقط تونستم چند خط از متنت رو بخونم
اشک امونم نمیده

چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا عزیزم ؟ میخوای خصوصی برام پیغام بده من عمومی اش نمی کنم

اطهره یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 08:54

سلام.از عاصی خبر دارین...خوبه حالش...آدرس وبش رو ندارم...از همین جا بهش سلام میدم...چه حیف که اون نوشته های قصار رو دیگه نمینویسه..امیدوارم هر جا هست دلش خوش و تنش سالم باشه

ممنونم دوست مهربون و با وفا ! عاصی برای همین پست کامنت گذاشته و خدا رو شکر حالش خوبه . دیگه تو وبلاگش نمی نویسه اما تو اینستا عکسهاش رو میذاره .

عاصی خانم رسیدگی کنن

من شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 18:11

دلاک جونم منم مثل تو فکر میکنم نبایدیک تنه زیر بار مسیولیت زندگی رفت که معمولا باعث راحت طلبی اقایون میشه وبی مسیولیتیشون من میگم شیوه باید درست باشه دوز وکلک وحیله وتطمیع ولباس زیرو ول کنیم اونا هرکدوم کاربرد خودشونو دارن باید مرد مسیولیتشو یاد بگیره بایدباید باید حالا به هر روشی شده از کودکی از جوانی از حالا با هر وسیلهای باید بدونه وقبول کنه نه اینکه فریبش بدیم یا بهش قاقالی لی بدیم اون بار سنگینم نباید بلند کنیم وروی دوش مردها بذاریم باید هردو بدوش بکشیم هرکدوم با توان خودمون .. عزیزم نمیخوام بحث راه بندازم نظرم را باید میگفتم

دوست عزیزم هیچ ایرادی نداره که ما با هم موافق نباشیم و بحث کنیم اما جفا نکن ! من تاکید کردم که داستان لباس زیر ربطی که مبحث بالا نداره ظاهرا شما مطلب رو سطحی خوندی ...
بگذریم ببین عزیز دل وقتی شما ازدواج می کنی قاعدتا دیگه نمی تونی روی کودکی و نوجوانی و جوانی همسرت موثر باشی خیلی هنرمند باشی باید بتونی رو یه آدم بالغ با انعطاف و نرمش تاثیر بذاری ... صد البته که رسالت تربیت مردان مسولیت پذیر و شایسته ی فردا با ما مادران آینده خواهد بود .
به هر حال روش مهم نیست اونچه مهمه اینه که یاد بگیریم یک تنه بار سنگین زندگی رو نمیشه به دوش کشید .
موفق باشی

[ بدون نام ] جمعه 9 مرداد 1394 ساعت 19:24

سلام عزیزم من همین حالا با وبت آشناشدم خیلی وب قشنگی داری من مشکلی دارم که امیدوارم تو بتونی کمکم کنی
من الان یکساله نامزد کردم برعکس اون چیزایی که شنیدم دوران نامزدی برای من خیلی ذوران سختی بوده از اونجاییکه من و نامزذم در یک شهر زنذگی نمی کنیم برای دیدن هم باید در رفت و آمد باشیم همسرم بخاطر کارش خیلی کم به منزل ما میاد و اکثر اوقات من مجبورم برای دیدنش به منزلشان برم رفت و آمد کردن برای من خیلی سخته بخصوص اینکه مجبورم تنهایی سفر کنم هروقت هم خواسته همسرم برای رفتن به منزلشان مخالفت میکنم بامن قهر میکنه و میگه تو چون علاقه ای بمن نداری به اینجا نمیایی وقتی هم قهر میکنه بشدت پرخاشگر میشه و همیشه تهدید میکنه که کارهای منو در زندگی مشترکمان تلافی میکنه البته وقتی عصبانیتش فروکش میکنه دوباره تبدیل به مرد دوست داشتنی من میشه و همه حرفاش رو هم فراموش میکنه . هروقت اختلافی بینمون پیش میاد هیچکاری برای بهتر شدن اوضاع نمیکنه و تا من نازشو نکشم با من آشتی نمیکنه
پیشاپیش ممنون که راهنماییم میکنی

سارای گل واقعا نمی تونم با همین چند سطر نامزدت رو بشناسم و قطعا قضاوتم اشتباه خواهد بود . بهتر نیست با یه مشاور صحبت کنی ؟
از مسایلی که برات مهمه اذیتت می کنه با همسرت صحبت می کنی ؟
برات آرزوی یه زندگی شاد و پر از خوشی دارم .

ترمه جمعه 9 مرداد 1394 ساعت 17:57 http://www.sarneveshtman2.blogfa.com

بسیار عالئییییییییییییی لایک

موچکرم

زهره پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 17:41

سلام عزیزم
من همه روشها رو امتحان کردم ولی جواب نگرفتم.در مورد بعضی ها جواب نمیده که نمیده.بعضی ها ذاتشون تنبله مثل شوهر من.حتی تلفنمون قطع شد ولی آقا پرداخت نکرد.میگفت ولش کن موبایل که هست!هر کار بهش بگم انجام بده نهایتا میگه برادر مجردش واسمون انجام بده.پس نگو خیالتون راحت جواب میده!خیلی پیش اومده کاری رو نکردم و به اون واگذار کردم اون هم انجام نداده و چوبشو خوردیم ولی دفعه بعد هم انگار نه انگار!همون آش و همون کاسه.شک ندارم که خودم مقصر نیستم.ذاتشه!

ماهی پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 16:34 http://nimehdovom.blogfa.com

اونایی که زندگیشون بر این اساس پایه ریزی شده و اگه خلافش عمل کنن انگ سرکش بودن میخوره بهشون چی؟ اونا چجوری از زیر این یوغ باید دربیان؟

به آرومی

پروانه پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 12:38

من اولین نفری بودم بودم که دالک خوندمت
:))))
اسم قشنگیه ها
مثل والک

دست شما درد نکنه

نرگس پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 10:31 http://azargan.persianblog.ir

سلام دلاک جون میشه ادرس اون خانه دختر فراری ها رو که باهم رفتیم بهم بگی ممنون میشم برای یکی از دوستام میخوام ؟

نرگس جان اجازه بده آدرس دقیق رو بگیرم بهت بدم

آیور چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 22:57 http://dokhtarekhuegi@blogfa.com

با اجازه کپی شد کپیش کردم فووووق العاده بووووود! مرسی!

مرسی

غزال چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 21:28

عزیزم عاشقتم خیلی کمکم کردی.ذهنم رو روشن کردی و منو متوجه اشتباهاتم کردی.خدا منو به سمتت هدایت کرد.شاد و سالم باشی

بودن دوستهای با ارزشی مثل تو که برای زندگی بهتر تلاش می کنن از موهبت های زندگی منه . من از تو ممنونم که همراه منی . امیدوارم به زندگی ای که لایقشی برسی

سارا چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 12:43

راستش این پست درد این روزهای منه ...بشدت به خوندن همچین مطلبی احتیاج داشتم ...
من 10 ساله مستقل به تمام معنا هستم ...
یکساله ازدواج کردم و چون همسرم میدونست دوران تجردم چقدر مستقلم علی رغم خواستنم ازش بطور شفاف و حتی تو اوج روابط عاطفی مون بازم قدمی بر نمیداره ...
علتشم کار بیرون شهرم عنوان میکنه که نمیتونه مدام تردد کنه ولی خودمم میدونم بهانه ست چون به خودم و خانوادم دلش قرصه ...
من هنوز خودم ماشینو میبرم تعمیرگاه و در جواب خواستم میگه خودت استفاده میکنی ، خودت هم ببر !!!!!!!!
بنا به دلایلی من دچار مشکلی شدم که یکناه تمام مدام تو مطب دکترها تردد داشتم ، حتی یکبار تاکید میکنم یکبار منو همراهی نکرد و من یا با خانوادم میرفتم یا خودم به تنهایی!!!!!!!
قبل از ازدواج فکر میکردم زرنگ تر از این حرفها باشه ولی حالا میبینم اصلاً اینطور نیست ... نه فرزه و نه رزنگ و نه خلاق !!!!!!!!
دارم کم کم اعتمادمو بهش از دست میدم و حس میکنم تا آخر عمرم باید همه چیزو خودم میدیرت کنم ....
باور میکینی تو شرایط رمانتیک ازش خواستم یه تاپ یا تی شرت برام به سلیقه خودش بخره و غافلگیرم کنه با هدیه بی مناسبتش ... اگه شما دیدین من هم دیدم !!!!!!!
بیزار بودم از مردهای تنبل و بی مسئولیت که متاسفانه ایشون بشدت مسئولیت ناپذیرند ...

سارا جان اولا که برات آرزوی سلامتی کامل دارم به نظر میاد خیلییییییییییییی داری به جسمت فشار میاری و اصلا به خودت رحم نمی کنی .
عزیز دلم یه کوچولو روشت اشتباه بوده توی برخورد ، ببین بیان خواسته یه بحثه اون لطافت و ظرافت و کرشمه و این صوبتا یه بحث دیگه ... تو توی این قسمت ضعیف هستی البته که منم بودم ها باور کن اگه یکی بهم میگفت طنازیت رو بیشتر کن بهم بر می خورد میگفتم انسانیت و شخصیت و این حرفا نیازی به عشوه نداره طرف باید وجدان داشته باشه مسوولیت پذیر باشه چی کار داره من ناز و غمزه دارم یا نه ! اما متاسفانه یا خوشبختانه خیلی مهمه !!!
اگر فکر کردی لازمه در این مورد بیشتر توضیح میدم

عاصی چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 10:00

دلاک جونم. یکی این پست یکی اون پست راز2 به جرئت دو تا از مهمترین درس های زندگیمو بهم داده.
دلاک نمیدونم از خدا چی میخوای ولی میدونم بخاطر اینهمه لطف و محبتت که تجربیات ارزشمندتو با زبان مهربانی و عام فهم در اختیارمون میزاری حاجت دلتو میده. دعای من همیشه بدرقه ی راهته نازنینم.
راستی خیلی دلتنگتم ها...

از خدا خوشبختی و سعادت تو رو میخوامممممممممممم
تو عزیز دلمی نور دلمی خوشبختیت رو ببینم

نرگس چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 09:33 http://azargan.persianblog.ir

ممنون از جواب خوب وقانع کنندت امیدوارم سلامت وشاد باشی

همچنین تو دوست خوش قلبم

زهره چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 09:31

دلاک جون عزیزیم حرفت قبول دارم ولی این قضیه در مورد تمام مردها صدق نیمکنه بعضی از مردها مثل پدر خود من اینقدر توقعشون از زندگی پایین اینقدر زندگی رو فقط از دید خودشون و به روش پدر و مادرشون ادامه میدن که حتی طبیعی ترین خواسته و درخواست زنو به حساب پر توقع بودن میذارن و همین باعث شد که زن زندگی جای اون کار کنه جای اون مسئولیت زندگی رو بپذیره و خوب طبیعتا خیلی جاها کم میاره و به خاطر اینکه ضعفش مشخص نشه تمام رفتارهای زنونه اش از دست میده بدون اینکه خودش بخواد
همین بی تفاوتی و بی مسئولیتی بعضی از مردا مثل پدرم باعث میشه که مادر من که به گفته همه یه روزی زیبایی و طنازی مثال بوده الان حتی نمی تونه مثل بقیه زنا یه خرید زنونه بره باعث شده بود که خود من اوایل ازدواج با همسرم یه دنیا مشکل داشته باشم چون باورم نمیشد یه مرد حواسش به قسط و خرج خونه و مسافرت و همچی باشه باورت میشه فکر میکردم همسر بیچاره ام داره نقش بازی میکنه و تازه بعد از چند سال تونستم باورش کنم
ببخشید که طولانی شد رفتار پدرم برای ماه مثل یه زخم کهنه و عمیق که با یه تلنگر سر باز میکنه که من میتونم راجع به این موضوع ساعتها بنویسم

زهره عزیز بهت تبریک میگم بابت انتخاب درستت و داشتن همسر وظیفه شناسی که می تونه آرامش و زنانگی بهت ببخشه .
من این زخمی رو که ازش حرف می زنی خیلیییییییییییییییییی خوب می شناسم و بنابراین خودم رو محق میدونم که این رای رو صادر کنم که تو این تیپ زندگی ها هرگز یه نفر مقصر نیست . مادر شما به لحاظ قابلیت ها و توانمندی ها و زحمتی که برای خانواده اش کشیده قابل ستایشه اما حتما توی رفتار با پدرتون خیلی جاها خطاهایی داشته . درسته که تبلی تو ذات و ژن و شخصیت خیلی ها ریشه داره اما همون آدمهای تنبل اگه تو یه شرایطی قرار بگیرن که انگیزه داشته باشن یا موضوع جذابی براشون وجود داشته باشه چنان تلاش و تقلایی می کنن که بیا و ببین . به هر حال روش و منش زندگی پدر و مادرها سنگ بنای زندگی ماست خدا رو شکر که تو این تجربه های ارزشمند رو در اختیار داشتی تا زندگیت رو هزاران بار بهتر از اونها بسازی و خوشبخت ترین باشی

سهیلا سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 22:39 http://nanehadi.blogsky.com

اون لباس خوابو بگو.ما که از وقتی بچه دار شدیم تموم شد ورفت.لباس خواب رو میگم

حیف نبود ؟؟؟

پری سا سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 20:49

چقدر خوب بود...
لطفا بازم ازین نکات بنویس

ممنون به روی چشم

من سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 20:06

من اصلا این نکرش رادوست ندارم که به اسم زنانگی زنها اویزون مردا بشن زنها هم به اندازه مردها قوین زندگی وتجربه خود شما هم اینو تایید میکنه (البته که من رهگذر نیستم وخواننده همیشگی شما از قبل ترها هستم)برای دوست داشته شدن توسط یک مرد نقش ضعیفه را بازی کردن خوب نیست همین الان اگه کسی به شما بگه ضعیفه شکمشو سفره میکنید پس چرا ادای ضعیفهارو در بیاریم که جی توجه جلب کنیم ؟ اکه مردی مسیولیت پذیر نیست مشکل تربیتی داره مثل خیلی از مردای جامعه راه مسیولیت پذیر کردن یک مرد این نیست که زن بنام زنانگی ضعیف باشه اینجوری حالا حالاها کار خواهیم داشت وکم کم به همون موجودات ظریف تزیینی که نباید باشیم تبدیل میشیم زن ومرد باید وظایفشونو به عنوان انسان درقبال هم بدانند و.... البته بسیار از شمایاد میگیرم

من عزیز من هییییییییییییییییییییییچ اصراری به این امر که نسخه ی زندگی من برای درمان زندگی همه خانم ها مفیده ندارم !!!
اما خب فرمایش تو درسته غالب ماها مشکل تربیتی داریم اما چه باید کرد با مشکل تربیتی خودمون و طرف مقابل ؟ راه مسولیت پذیر کردن یک مرد به نظر تو چیه ؟
و بعد اینکه فرض کنیم یک شرکت مادر یه پروژه ای رو میده پیمانکار براش انجام بده آیا این به معنیه که شرکت مادر ضعیفه ؟ توان اقتصادی یا اجرایی لازم رو نداره ؟ اتفاقا شرکت مادر چون قرار داره که از توانش در پروژه ی تخصصی تری استقاده کنه کارهای انرژی بر رو میده دست پیمانکار . ما هم تو زندگی مشترک قراره با هم همکاری کنیم تا پروژه های زندگی پیش برن ، موازی با هم اما با شرح وظایف متفاوت صد البته با انعطاف !

Sara سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 16:31

سلام عالی گفتی دوستم با اجازه عکس رو برمیدارم. راز آخری رو هم راست میگی خوب جواب میده!

زندگیت پر از عشق

بهار سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 16:21


مرسی عزیزم . مثال خیلی خوبی بود
یه سوال دیگه هم برام پیش اومده
اگه با وجود مخالفت های ما کاری کنن و بعد شکست بخورن برخورد ما چهجوری باید باشه
یا بذار یه جور دیگه بپرسم . اگه بدونیم نتیجه کاری که می خوان بکنن و خیلی هم مصر هستن شکسته چه جوری باید جلوشون رو بگیریم که هم مردانگیش حفظ بشه هم ضرر مالی زیادی به زندگی وارد نشه

بهار جان ببخشید که دیر جواب میدم .
ببین دختر گل ما که نمی تونیم مادام العمر زندگیمون رو بیمه کنیم ، بالاخره همون جوری که یه زن اوایل زندگی بارها و بارها غذاش میسوزه ، شور میشه ، لباس شوهرش رو با اتو می سوزونه و ... آقایون هم تا بیان مدیریت و برنامه ریزی و اولویت بندی زندگی رو یاد بگیرن خب اشتباهاتی می کنن . صد البته که بستگی به شدت و میزان ضرر مالی ای داره که تو برآورد می کنی به زندگیتون خواهد خورد . من اگر باشم در عین حال که جسارت میدم به طرف هشدار های لازم رو هم میدم اما نه بطور آمرانه نظرش رو بپرس بگو من نگران این بخش کارم تو فکری براش کردی ؟؟؟
خیلی وقتها اوضاع به اون وخامتی که ما خانم ها فکر می کنیم نمیشه ، شاااااااااااااااااید متضرر بشید اما حتا تو اشتباهات و روزهای سخت پشت هم بودید

mahtab سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 15:43

مرسی دلاک جونم که با هر نوشته ات یک تجربه و یک پند رو در اختیارمون میزاری
چه قشنگ تعبیر کردی این الهه یونانی رو
واقعیت ها رو بیان کردی و باعث ی تنلگر به خانمها که چقدر آقایون به فکرشونن
ممنون عزیزم ،‌ صد در صد ابراز عشق به آقایون باعث کمتر احساس کردن این بار مسولیت میشه

خواهش میکنم مهتاب جان تجربه ی زندگی خودم و سالها درد کشیدن پشت این نوشته بود

نرگس سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 15:41 http://azargan.persianblog.ir

سلام دلاک جون من کاملا حرفت رو قبول دارم ولی بعضی مردها خودشون رو پشت زن هاشون قایم میکنند وبیشتراز اینکه خانومش بره وکار انجام بده راحت تره ،بعضی از اقایون هم وقتی خواستت رو میگی خودشون رو میزنن به نشنیدن این افراد رو باید چکارکرد ؟واقعا این راز اخری جواب میده ؟

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام نرگس عزیز دل
قشنگم این دلاکی که داری میبینی ده سال با کسی زندگی کرد که همین ویژگی هایی رو که داری میگی داشت ! اما امروز اعتراف می کنه که من همسرم رو فلج و کر کرده بودم ! بله خود من !
می خوای بدونی چه جوری ؟ با زیاده از حد مسولیت گردن گرفتن ، وقتی همه ی کارها رو انجام می دادم چه کاری باقی موند که اون انجام بده ؟ وقتی از دلشوره ی عقب افتادن قسط ها و قبض ها همه رو بدو بدو اول ماه پرداخت می کردم چه چیزی رو اون باید پرداخت می کرد ؟ وقتی همیشه همه چیز تو خونه بی نقص وجود داشت چه خریدی باقی می موند که اون انجام بده در نتیجه اون فقط یه کار براش وجود داشت و اون هم استراحت کردن بود که به نحو احسن انجام می داد و چون هیچ وقت چیزی نخواستم و حق خودم هم نمی دونستم که بخوام دیگه صدام رو هم نمی شنید . به قول تو خودش رو به نشنیدن میزد . چرا چون پیش خودش می گفت حالا یه چیزی گفت خودش فردا روزی میره همین رو میخره یا مثلا اگه من بخرم هزار تا عیب ازش می گیره بذار خودش بره بخره .
متوجه منظورم شدی ؟ ما آدمها رو تربیت می کنیم که چطور با من برخورد کنید . من رو چقدر بزرگ ببین یا اصلا نبین !
این راز نیست گفتم که معجزه است . خوب شد پرسیدی تو کامنتها راحت تر می تونم توضیح بدم . مهمتر از هر چیزی با اجرای این راز تو به خودت ثابت می کنی من برای اعضای زنانه و منحصر بفرد بدنم احترام فوق العاده ای قایلم . اینقدر این اعضا زیبا هستند که آراسته ترین بخش لباسم حتا با وجودی که کسی نمی بیندش مخصوص پوشش این بخشه . در وهله ی بعد که قراره کسی ببینه خب همین ایده به اون طرف هم منتقل میشه !!! وانگهی زبان تشویق ، تنبیه ، تذکر ، گرما و شور و شوق به زندگی و مسایل زناشویی هم داره

بهار سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 14:31

مرسی از مطلب خوبت دلاک عزیز
ولی یه سوال
وقتی خواستمونو گفتیم و بهش عمل نکرد چه کنیم؟؟؟

بهار جان در درجه اول بستگی داره خواسته ات چی باشه یه وقتی خواسته ات مایحتاج ضروری زندگیه یه وقت سفر یکماهه به اروپاست .
بستگی به میزان نیاز یا ضرورتت برخورد فرق میکنه . مثال میزنم برات مثلا من دو ساله که دلم ماشین میخواد ، از نداشتنش نمردم تا حالا از این به بعد هم نمی میرم اما تو این مدت واقعا شرایط مالی مون طوری نبوده که دو تا ماشین داشته باشیم اما یه وقتی که مثلا از گرمای هوا و بی ماشینی به ستوه میام و خود آقای خواستگار هم میگه از گرما سردرد گرفتی میگم اوهوم . می دونم اولین فرصتی که پول دستت بیاد به قولی که دادی برای ماشین عمل می کنی برای همین غر نمی زنم به جونت . بعد می بینم واقعا خودش هم تو برنامه ریزیهاش ماشین خریدن برای من از اولویت های اصلیه ...
ببین این جوری من هم خواسته ام رو تکرار کردم ، هم یادآوری کردم ، هم روی نیازم تاکید کردم و هم غر نزدم اما در عین حال زیر پوستی غر زدم .

لیمو شیرین سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 13:58

دلاک عزیز،خوندم و در دلم همرو تایید کردم.تو واضح نکاتی رو که باید بیشتر برشون تاکید میکردم رو یادآور شدی.متشکرم.و راستی برندت رو تبریک میگم عزیزم.موفق باش!

ممنونم لیمو شیرین عزیز برات آرزوی موفقیت و شادی دارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.