حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

دادگاه لاهه در خلوت شبانه

یک شب  که نمی دانم چند شب پیش بود ، پیرمردی با صدای کلفت با پتک روی میز دادگاه کوبید ، نام مرا صدا کرد و حکم اشد مجازات برایم صادر کرد . پیرمرد از درون خودم فریاد می زد :

خانه و زندگی ات صد در صد مرتب و منظم نیست ... نچ نچ نچ 

هنوز کارهای نصفه نیمه داری ... نچ نچ نچ 

یک کارتن کتاب باز نشده ، یک مشت سی دی و نوار کاست گوشه ی اتاق خواب ... سررسیدهای هزار سال پیش که دلت نمیاد بیرون بندازی شون ... جزوه های قدیمی و بلاتکلیف ...نچ نچ نچ 

وسایل خونه لازم و خریداری نشده  ...نچ نچ نچ 

پارچه هایی که چهار ماهه برش خورده و چپونده شده تو کیسه پلاستیک و شوت شده ته کمد ...نچ نچ نچ 

لحافی که قراره دوخته بشه ...نچ نچ نچ

فریزری که از هرگونه سبزیجات بری گشته ...نچ نچ نچ

روابطی که هنوز به سامان و قوام موردنظر نرسیده اند ...نچ نچ نچ

مهمونی هایی که مرتب تذکاریه از اطراف و اکناف بابتشون صادر میشه ...نچ نچ نچ

پیرمرد صداش رو انداخته بود سرش و فریاد می کشید ، با لحنی قاطع من رو سرزنش می کرد ، صداش نکره اش تو خونه پیچیده بود ، خونه هم در سکوت ، هر کلمه اش بارها و بارها پژواک پیدا می کرد ...

تا اینکه سرش جیغ کشیدم خفه شو ! تو چه می دونی تو همین سه ماه من چه کارهای بزرگی برای زندگیم کرده ام ؟

هر گوشه ی این خونه رو که نگاه کنی می بینی چقدر براش زحمت کشیدم ، این پرده رو نگاه کن ! می دونی تمام شهر رو زیر پا گذاشتم تا پرده ی سبز پیدا کنم ؟ این کاناپه رو نگاه کن . می دونی چقدر برای اینکه این شکلی دربیاد با فروشنده چک و چونه زدم ؟ این مبل ها رو ببین . می دونی پارچه ای که فروشنده می خواست برای این مبل ها استفاده کنه چه چیز بنجلی بود ؟ می دونی چقدر هنر میخواد که بیای بری بگردی با مناسب ترین قیمت ، یه پارچه ای بخری که وقتی ساخته شد ، فروشنده هزار تا عکس ازش بگیره  بذاره تو نمونه کارهاش  ؟ یه نگاه به تک تک وسایل این خونه بنداز ببین تو عمرت همچین هارمونی و سلیقه ای دیده بودی ؟  همین قالیچه رو ببین ، یه روز که رفته بودم دکتر با نهایت درایت گفتم حالا که تا هفت تیر اومده ام بذار یه کار نیمه تموم رو هم انجام بدم و همون شب یه قسمت از خونه به سامون رسید . این یخچال ، این گاز ، این وسایل قدیمی می دونی چقدر عرضه میخواد که طوری تمیز و مرتبشون کنی که کنار وسایل نو چیده بشن و کهنگی شون اصلا به چشم نیاد . می دونی چقدر فکر ، چقدر جربزه و وجود به خرج دادم تا این خونه اینی بشه که الان داری می بینی . بدون کمک مالی یا غیرمالی دیگران چنان زندگی ای ساختم که با وجود مستعمل بودن خیلی چیزها اما آنقدر عشق و شوق و سلیقه به هر گوشه ی این زندگی پاشیدم که هر کس از در وارد میشه از آرامش این چاردیواری لذت می بره . پس خفه شو و گورت رو از مغز من گم کن ! 

وقتی قابلیت های منحصربفردم رو برای خودم  یادآوری کردم ، و یکی یکی به یاد خودم آوردم که چه کارهای خارق العاده ای از من ساخته است آروم آروم پیرمرده دمش رو گذاشت رو کولش و زد به چاک . 


خیلی وقت ها ما خودمون رو نمی بینیم ، آنقدر که سالها با خودمون معاشرت کردیم که ویژگی های مثبت بارزمون رو دیگه نمی بینیم . اگر بشینیم یه لیست از خوبی هامون ، خصلت های مثبتمون ، عادتهای مفیدمون بنویسیم از خودمون خجالت می کشیم که اینقدر راحت خودمون رو دست کم می گیریم ، مرتب خودمون رو سرزنش می کنیم ، دایما خودمون رو محکوم می کنیم .

چند وقت پیش اشاره ای کردم به اینکه تصمیم دارم بخشی از درآمد ماهانه ام روسرمایه گذاری کنم برای جسم و روانم . من اعتراف می کنم که نیاز دارم روی تفکرات و عادت های خودم بیشتر کار کنم ، بیشتر دقت کنم و در این راستا به مربی نیاز دارم ، به کسی که راه و چاه رو بهم نشون بده بنابراین یه دوره ی اصول رفتار رو دارم می گذرونم . من می دونم که ایراد کار از اون جاییه که من خیلی وقت ها اعتراض کردن بلد نیستم ، همچنان سکوت احمقانه رو نجابت معنی می کنم و خیلی مهارت های دیگه ای که باید تو زندگی مشترک بهشون مجهز بود . من می دونم که اگر بنا باشه این زندگی مشترک برقرار بمونه ، من باید روی خودم ، توقعاتم ، باورهام دقت بیشتری کنم . پس به جای اینکه به موجودی حساب بانکی ام فکر کنم یا به جای  اضافه کردن تجملات دست و پا گیر به زندگیم ، آرامش رو انتخاب کردم . من هنوز روی پله ی اول ایستاده ام . خلاصه اینکه برای زندگی مون کمی هم آرامش پس انداز کنیم ... سودش خیلی خیلی خیلی بالاست .



به لیست کارهایی که در دوران بیماری مامان برای خودم انجام دادم یه شهرکتاب گردی و یه خرید یه پیرهن چین چینی از دبنهامز رو هم اضافه کنید . ( راستی آف 50% دبنهامز رو از دست ندین )


نظرات 13 + ارسال نظر
آشتی سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 15:41

بزن تو دهن پیرمرده، سگ بالا بیاره!!!!!!!!
والا، چه میدونه ماها چه شعبده بازیهایی می کنیم تو این زندگی!

آفرین هزار آفرین دقیقا تعبیرت درست بود .
سگ بالا بیاره هم توووووووووووووووپ بود

شبره دوشنبه 19 بهمن 1394 ساعت 16:56

دلاک جون
واقعا از نوشته هات وعکس های قشنگ تو اینستا لذت میبرم
یه خواهشی داشتم میشه راجع به کلاس اصول رفتار یه کمی توصیح بدید ممنونم ازت

دوست عزیزم من یه مشاور روانشناس دارم که خب هر از گاهی که لازم دارم پیشش میرم . ایشون تشخیص دادن که من این دوره رو ببینم خودم هم خیلی راضیم
یه مثال می زنم ما همیشه می شنویم که اگه برای زندگیت مرزبندی داشته باشی کسی نمی تونه وارد حریم شخصیت بشه . خب تا اینجا خوب اما کسی نمیاد به ما بگه محدوده ی اون مرز کجا باید باشه یا از این ور بوم می افتیم یا از اون ور بوم و یا اینکه بعد از مرز بندی خودمون بهش متعهد نمی مونیم . حالا تو این کارگاه من جزء به جزء می تونم از استادم بپرسم تو این موقعیت من این کار رو کردم درستش چی بود ؟

لیمو شیرین پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 21:23 http://Like-nobody.blogfa.com

پیرهن چین چینیت مبارک عزیزم،به شادی بپوشی.
همیشه شاد و موفق باشی دوست جانم

اصلا این پیرهن چین چینی چنان تاثیر شگفت انگیزی تو زندگی من داشت که بیا و ببین

نرگس پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 17:58

دلاک بانوی عزیز
من در هفته ی گذشته تمام آرشیو شما رو مو به مو خوندم ؛ کلمه به کلمه و خط به خط ... منم خیلی وقته که دارم رو خودم کار می کنم ؛ از دوره های مختلف TA و CBT بگیر برو تا مشورت منظم گرفتن و ... ولی باورت نمیشه که هر لحظه دعات می کنم چون قفل در آخر باز نمیشد و کلیدش رو هرکار می کردم هیچ کجا پیدا نمی کردم ؛ اون جوری که قفل در فکر منو باز کنه تا اینکه هفته ی پیش پست های "راز" شما رو خوندم ...نمی دونم چطور بهت بگم که چقدر قدردانتم ...با همه ی وجودم ازت سپاسگزارم ...امیدوارم هزار هزار برابر انرژی های مثبتی که به زندگی من تجربه هات تزریق کرد در زندگی پیش روت برکت ببینی بانو...

عزیززززززززززززززززم باعث افتخاره که من رو می خونی و یه دنیا از محتت ممنونم دوره ی تی ای خیلی مفیده من ازش خیلی چیزها یاد گرفتم شانس بزرگی داشتم که یه استاد خیلی خوب داشتم

شهره( مامان حسین) پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 01:55

خداروشکر مادرتون بهترن

ممنونم

سهیلا چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 19:00 http://nanehadi.blogsky.com

آره از این پیرمردا زیادن.همون خفه شو لایقشونه

واقعا

رزا چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 15:42

سلام عزیزم چقدر خوبه علاوه بر جسم به روحت هم اهمیت میدی من که هنوز اندر خم یه گوچه ام ولی خوب با کتابهای رابینز (چهار اثر از فلورانس و ...)آشنایی دارم اگر امکانش بود و میشد ما که همه جوره از این وب لذت بردیم و استفاده کردیم در خصوص این موضوع هم مار و راهنمایی کن یا آشنامون کن با این مبحث تابدونیم دوره اصول رفتار درست چیه ؟
دلاک جان خیلی خدا رو شکر میکنم که با شما آشنا شدم شما یه تفاوی با تمام وبلاگ های که میخونم و تقریبا با دوستای اطرافم دارین و اون اینکه برای زندگیت بجای گله از عالم و آدم زحمت میکشی و راه موفق بودن و خوشبخت و شاد بودن رو پیدا میکنی و مسئله بعدی اینکه مسئولیت خوشبخت بودن و موفق بودنت رو به عهده میگیری نمدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه ولی به شما افتخار میکنم دوستم

رزا جان اگر مطالب دوره در وجود من به قوام رسید چشم حتما این کار رو می کنم .
ممنونم از محبتت . شاد باشی

کفشدوزک چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 14:53

چقد خوبه که زود به زود مینویسی

ممنون

پری چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 10:31 http://mavatorobche.persianblog.ir

مثل همیشه عالی

متشکر

رها چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 10:00 http://rahayeeee.blogfa.com

سلام عزیزم
ممنون میشم راجع به این دوره اصول رفتار اگه واست امکان داره توضیح بیشتری بدی
فکر می کنم یه جورایی برای همه لازمه

به روی چشم

نرگس چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 09:47 http://azargan.blogsky.com

سلام عزیزم چقدر خوب جواب این پیرمرد رو دادی که بهت نکات منفی رو گوش زد می کرد واقعا داشتن ارامش یه دنیا میارزه اینکه تنشی تو زندگی ایجاد نشه خودش کلیه مبارک باشه پیراهنت ایشالا با دل خوش بپوشی مراقب خودت باش مهربون

فدات شم نرگس خوش عطر مهربون

mahnaz چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 03:16

salam dalak jon,
mishe lotfan raje be doreh osol raftar ye tozihi behem bedin. darzemn har zamani ke vaght kardin mishe ye list az ketabhaee ke be nazaret kob bode va elham bakhsh hastro benevisin. mamnon az lotfet.

مهناز جان خیلی وقت ها این سوال رو ازم می پرسن راستش باید وقت بذارم یه لیست درست کنم من اولین قدم رو در دوران دبیرستان با کتاب های آنتونی رابینز برداشتم . کتاب وضعیت آخر و ماندن در وضعیت آخر هم بعدها خیلی روشنگر بودن برام البته که خب کتاب در این باره خیلییییییی زیاده خدا رو شکر

په پو سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 16:53 http://aski-ewin.blogsky.com

دیشب خواب شما رو دیدم. خیییییلی قشنگ بودین. تو خوابم به یه خانوم 26 ساله می خوردین. سیر نمی شدم از نگا کردنتون.

خوششششششششششششششش به حال من . خیر باشه ایشالا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.