حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

حموم ِ زنونه

شعبه ی جدید حموم ِ زنونه

نقطه سر خط

نه فقط کامنت هاتون  ، بلکه نسیم لطیفی از مهربونی های وصف ناپذیرتون این روزها منو در آغوش گرفته ، بی اغراق خجالت زده ی این دریای ژرف محبتی هستم که کران تا کران در پیش چشمم و در همه ی ابعاد زندگیم آرامش رو مصور شده . نمی دونم چطور باید پاسخگو باشم ، چطور باید جبران کنم ، چطور باید این همه فرشته ی آسمونی رو در آغوش بگیرم ... جز دعای خیر ( اگر که مقبول باشد ) چیزی در چنته ندارم . 

به خاطر همین دوستی های شیرینه که با وجود اینکه وبلاگستان به سرزمین سوخته تبدیل شده ولی من هیچ جوری دلم نمی خواد وبلاگ نویسی رو ترک کنم . 

پروسه ی درمان و تاثیر داروهایی که برای سقط مصرف کردم هنوز برقراره بنابراین وضعیت جسمی ام به کل به هم ریخته و هنوز روبراه نشده ، اما از نظر روحی کاملا  روبراهم . از شنبه که به آغوش جامعه برگشتم ، یه لیست بلند بالا از کارها و برنامه های مهم و ضروری که به دلیل استراحت به تعویق افتاده بود ترتیب دادم و هر روز به یکی اش می رسم . در این بین  ملاقات با جامعه ی پزشکی کشور هم نقش پررنگی داره ...

تقریبا از بعد از عید خونه اساسی تمیز نشده ، آخر هفته یه بنده خدایی قراره بیاد خونه تکونی کنه برام و اگه خدا قبول کنه شاید یه تغییر دکوراسیونی هم بدم . دلم یه سری گل و گلدون جدید هم میخواد .

به زودی یه سری مهمون عزیزکرده  از شهرستان هم دارم که قراره بیان چند روزی چشم و چراغ خونه مون باشن و تعطیلات عید فطر اگه خدا قسمت کنه دسته جمعی بریم مشهد پابوس امام رضا . 

از هفته ی آینده کلاس پیلاتس رو از سر خواهم گرفت . 


نظرات 23 + ارسال نظر
فیروزه پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 14:21

سلام عزیزم ، خدا رو شکر که دکترت خیلی خوب بوده که خواسته طبیعی سقط داشته باشی . من بعد از سقط وحشتناکی که در بیمارستان با کورتاژ همراه بود مجددا لکه بینی داشتم . چون نصفه شب هیچ بیمارستانی پذیرش نمیداد به یه بیمارستان دولتی مراجعه کرده بودم . بعد رفتم پیش دکترم و ایشون کلی داد و بیداد کرد که میرید بیمارستان دولتی خودتون ناقص میکنین و ما باید دوباره کورتاژ کنیم . منتها من به توصیه خواهرم به خانم دکتر صابونچی مراجعه کردم و ایشون گفتند اتفاقا اون بیمارستان کورتاژ سطحی انجام داده تا به بافت رحم آسیب نرسه . این لکه بینی ها هم با اولین پریود تمام میشه و اصلا احتیاج به کورتاژ جدید نداری . دقیقا تشخیصشون درست بود و تمام مشکلات من با اولین پریود برطرف شد . ان شاالله برای شما هم همینطور خواهد بود.

اولش تعجب کردم که چرا همچین نظری دادن
الهی که برات خیر باشه و بعدی صحیح و سالم بپره تو بغلت

پریا سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 13:15

دلاک نازنینم خوشحالم به خاطر آرامشی که داری. میشه برای من هم با قلب بزرگت دعا کنی؟ که آروم بشم
من هم یک سال و نیم پیش متاسفانه سقط رو تجربه کردم. ولی بعد از اون دیگه باردار نشدم. حالا آخرین حرف دکترها که مثل پتک توی سرم کوبیده میشه اینه: یایسگی زودرس...در سن 35 سالگی.....
خدایا به خودت میسپرم

دست دکتر که شفابخش تر از دست خدا نیست چشمت به دست خدا باشه حتما راهی وجود داره این همه تو اخبار می شنویم پیرزن 90 ساله بچه دار شد . می دونم که بواسطه آمپول میشه خانم یائسه پریود بشن . ناامید نشو

سوفی سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 11:05

سلام بر بانوی مهربان و خوش قلب و محکم.
توی پست قبلی نتونستم چیزی بنویسم، نخواستم دلداری داده باشم که گاه هیچ دلداری درد آدم رو کم نمی کنه. اما اینجا میگم که شما یکی از قویترین زنانی هستی که تو دنیای مجازی شناختم.
بعضی از زن ها واقعا زن آفریده شده اند و همتش رو دارند که رو به سمت یک زن نمونه و مادر نمونه برند، تو اینچنینی درست نازنین پس مطمن باش که خداوند مهربان به همچین زنی فرزندانی زیاد و شایسته عطا می کنه تا اونارو از محبتشون سیراب کنه.
فقط هوای آقای خواستگار رو زیاد داشته باش، مردها بلد نیستند غم شون رو بیرون بریزند. انشالله که ایشون به زودی زود و سلامتی فرزند دلاک عزیز رو در آغوش بکشند.
خداوند دلت رو شاد کنه بانو! مواظب خودت باش.

ممنونم سوفی جان از این همه محبت و توجه .
تو هم همیشه دلت شاد باشه

سانیا سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 09:50 http://saniavaravayat.blogsky.com

عزیزم خدا یمهربون دل دریایی رو به تو تقدیم کرده و من میدونم این دل دریایی تو همیشه ابی و اسمانش پاکه عزیز دل
واسه سقط کامل چون دیدم تو اینستا هم نوشتی ...زعفرون بخور اگر دیدی نخواستند کورتاز کنند و چیزی مونده بعدا اذیتت کنه بگو برات خصوصی یک راه درمان یبذارم البته باید یکم از شرایط بدنیت رو بدونم . سریع برطرف میشه ..
کاچ یزیاد بخور /نیم رو محلی با روغن حیوان یبسی بسیار برای رو پا وایستادن های بعد سقط موثره .من امتحان کردم

ممنونم سانیای مهربون از محبتت دیروز سونو بودم چیزی نمونده دیگه
کاچی هم مرتب می خورم ، نیمرو هم چشم
مرسی که برات مهم بود

شبنم سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 09:45

خانومی انشالله که حالتون روز به روز بهتر بشه و ما شاهد خوشبختی روزافزون شما باشیم

قربونت برم که این همه بامحبتی

تیلوتیلو سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 09:34 http://meslehichkass.blogsky.com/

افرین
عاشق همین روحیه ی بینظیرتم
الهی بهترینها قسمتت بشه

برای تو هم بهترین ها پیش بیاد

شبنم سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 05:07

خانومی انشالله که حالتون روز به روز بهتر بشه و ما شاهد خوشبختی روزافزون شما باشیم

لیلا شبهای مهتابی سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 03:14 http://www.yalda4000.blogfa.com

منم دارم میرم کلاس سنتور........

آفرین تو خیلی خیلی باانگیزه ای

آبگینه دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 23:50 http://abginehman.blogfa.com

بهترین کار همین حفط روحیه و امید داشتنه. نمیخام شعار بدم با فاصله یکی دوهفته قبل تر همین اتفاق واسه خواهرکم افتاد. خداروشکر اونم مثله شما روحیه اش رو خوب حفظ کرد
خدا به همه مون فرزندان سالم و صالح عطا کنه هرچه زودتر ان شاالله

الهی آمین

الهه ی خاموشی دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 22:39

دلاک جان من غصه می خورم ! چرا کامنت های من برای شما نمیاد ؟!

میاد به خدا دارم جواب میدم

زهرا مهتاب گون دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 22:30

خوشحالم که بهتری ...برای سلامتی ات دعا می کنم این شبها

عاشقتم عزیز مهربونم . چقدر خوبه که تو رو دارم

خودیافته دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 21:36

دلاک جان وقتی خوندم که دکتر تشخیص داده که سقط طبیعی باشه اون هم با این پروسه طولانی دلم گرفت. ولی خوب چه میشه کرد دیگه دکترها خودشون صلاح کار دستشونه. میدونم که خیلی درد میکشی. تنها کاری که از دستم برمیاد این هستش که بخوام زودتر به آرامش جسمی برسی. آرامش روحی رو که میدونم خودت استادی. یاشاسین بیزیم دلاک.

مرسی خودیافته ی نازنین دردها تموم شد دیگه شکرخدا . حالا باید وارد دوره سازندگی بشیم

شیرین دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 20:22

فدای اون دل مهربونت بشم دلاک خوشگلم
دورت بگردم دوست خوش قلب من
حالا دیدی من چقد حق دارم دوس ت داشته باشم؟
وقتی اون کامنت رو نوشتم از ته ته ته دلم نوشتم خیلی ذوق کردم که تو هم باورم کردی ولی منکه تهران زندگی نمیکنم شهر من با تهران 1000 کیلومتر فاصله داره

شیرین جان بالاخره که تهران میای ؟ هر موقع که اومدی مهمون خونه ی منی
ایمیلت رو هم تا بعدازظهر چک کن

عاطفه دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 19:36

از بس که خودت خوبی دختر...آرلمش و عشق دعای همیشگیمه برات

اوممممممممممممممممممممممممممممم چه دعای خوشمزه ای

سایرا دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 19:07 http://2khtari-bename-saira.blogsky.com

سلام عزیز دلم

برای اینکه حالت زودتر خوببشه پیش یک دکتر طب سنتی هم برو که روند درمانت بهتر و زودتر پیش بره

من واقعا به طب قدیمی ایمان دارم

منم مشهدیما

بله بله متوجه شدم
داریم میاییم شهرتون

می سا دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 18:17

چقدر خوبه که اینقدر خوبی سعی می کنم یاد بگیرم اینها رو ........مرسی

محبت داری خوبی از خودته عزیزم شاد باشی و خوشبخت

دخترچه دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 17:23 http://moncoindesolitude.blog.ir/

سلام دلاک عزیزم،
امیدوارم هر روزتون بهتر از دیروز باشه و کلی اتفاق خوب منتظرتون باشه.
در جزیان اتفاقات اخیر من یه کامنت براتون گذاشتم که یه پیشنهاد همفکری برای یک کار خیر داشت منتها توی سیل وقایع اخیر طبیعیه که گم شده باشه. نمی دونم خوندینش یا نه. و اصلا نمی دونم اون ایده چقدر عملیه. ولی فکر کردم ازتون بپرسم که اگه احیانا خواستید دوباره براتون بفرستم.

بله حق با شماست کامنتت به دستم رسید . اولا که یه دنیا ممنونم که منو قابل این دونستی که این پیشنهاد قشنگ رو بهم بدی متاسفم که کاری از دستم بر نمیاد اما حالا که اینقدر انسانیت داری و پشتکار که حتما کاری براشون بکنی من بهت پیشنهاد می کنم که همین پیشنهادی که به من دادی تو پیج خرازی ها و لوازم خیاطی فروشی هایی که تو اینستا پیج های زیبا و پر طرفدار دارن هم بذاری فکر می کنم اونها با قیمت بالاتر و به مشتری های بیشتری بتونن بفروشن این هنرهای دستی رو .
خیل معذرت می خوام که کامنتت خیلیییییییییییییی دیر جواب دادم

شبره دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 16:17

خداروشکر
همه چی برگشته به روال خودش .

بله خدا رو شکر

آشتی دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 15:14

سلام عزیز دلم
چه جالب. منم خیلی میلم به کشت و کاره!
بکار تا بکاریم!

بیا بریم تو مزرعه زندگی کنیم دوتایی صفا کنیم

آیدا دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 14:47

بهترین ها در انتظار توست بانو ..

متشکرم از لطفت زنده باشی

شیرین دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 14:37

اگه بدونی من چقد تو رو دوس دارم
اگه بدونی چقد دلم میخواد یه روزی از نزدیک ببینمت و باهات یه دل سیر حرف بزنم
اگه بدونی چقدر به توکل و ایمان تو حسودیم میشه
خیلی خوشحالم که حالت داره خوب میشه دلاکی

بگو کجا و کی همدیگه رو ببینیم ؟

نرگس دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 14:23 http://azargan.blogsky.com

سلام هورا که اومدی خداروشکر که برنامه هات رو نوشتی واغاز به کارکردی پیشاپیش سفرت به خیروخوشی وزیارتت هم قبول نایب زیاره من نیز باش مهربون این محبت ها همش به خاطر مهربونی ودل بزرگ خودت هست پس خودت رو دست کم نگیر عزیزم

به روی چشم .
دلم برات تنگ شده میای یه روز قرار بذاریم بریم پیش آبانه ؟

صنم دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 13:40

سلام
یادمیاد بعدازجواب منفی,میکروی سومم,درحالی که دیگه حتی به دونه جنین نصفه نیمه هم نداشتم,یه لیست بلندبالا نوشتم برای خودم از کارهایی که باید بکنم......از تمیزکردن خونه گرفته تا ادامه تحصیل و........
اما......اماخدای مهربون ناژنینی که نظیرنداره,بیست روز بعد,همچین یه فرشته اسمونی رو صاف از توی بهشت گذاشت تو بغل من وهمسرجان که دهنمون باز مونده بود.......
اینارو گقتم که بگم ,خدا....خیلی خیلی بزرگه.......اونقدربزرگ که تو تصورهیچ بنی بشری نمیگنجه.......اره دلاک بانو

کاملا درسته در بزرگی خدا که شکی نیست . الهی صد هزار بار شکر در پناه خدا بارداری راحتی داشته باشی و نی نی ات رو صحیح و سلامت در آغوش بگیری

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.